Category "اخبار"

29فوریه2020

داستان خیلی کوتاه انگلیسی خنده دار

 

داستان خیلی کوتاه انگلیسی خنده دار مادر و دختر

One summer day, when tourists were lining up to enter a stately house, an old gentleman whispered to the person behind him, “Take a look at the little fellow in front of me with the poodle cut and the blue jeans. Is it a boy or a girl!?” “It’s a girl,” came the angry answer. “I ought to know. She’s my daughter.” “Forgive me, sir!” apologized the old fellow. “I never dreamed you were her father.” “I’m not,” said the parent with blue jeans. “I’m her mother!”

یک روز تابستانی، وقتی جهانگردان برای وارد شدن به یک خانه با شکوه صف کشیده بودند، یک آقای مسن به آرامی به نفر پشت سر خود گفت: «یک نگاه به کودکی که جلوی من ایستاده و موهایش را مثل سگ های پشمالو آرایش کرده و شلوار جین آبی پوشیده بینداز. معلوم نیست که دختر است یا پسر؟!» شخص مقابل خشمگینانه جواب داد: «آن بچه دختر است. معلوم است که من باید این را بدانم که او دختر است! چون او دختر خود من است.» شخص مسن برای معذرت خواهی گفت: «لطفا مرا ببخشید آقای محترم! من حتی تصورش را هم نمی کردم که شما پدر آن بچه باشید.» شخص عصبانی که شلوار جین آبی هم پوشیده بود گفت: «نه نیستم! من مادر او هستم!»


داستان خیلی کوتاه انگلیسی خنده دار

A persion grandma just came from iran and wanted to become a citizen in the United states.
She took her grandson with her to take her citizenship exam.
The immigration officer told the persion woman that he had to ask 4 simple questions about America and if she answer them correctly , she would become a citizen.
she said, ” OK , but I no speak English , I bringing my grandson”
the man said , ” OK , so he will translate.
Now for your first question :
1) What is the capital of America?
The iranian woman’s grandson told her : ” esm shahri ke al’an toosh hastim chiey?”
” Vashangton” said the grandma.
the was correct ,now for question number 2 :
2) When is independence day for American?
The grandson said : ” Newman marcoos key haraj dare?”
” July fourt” the grandma said.
correct , now for question nember 3 :
3) Who ran for president this year but lost?
The grandson told his grandmother: ” oon martike mo’tad ke ba dokhtaret aroosi kard koja bere?”
” Too goooooor” wow wonderful , now for your final question:
4) Who is the president of United States now?
The grandson translate : ” az chiye joorabaye pedarbozorg badet miad?”
” Booooosh” grandma answered.
She is a US citizen now.
————————————–
ترجمه ی این داستان :
یه پیرزن ایرانی از ایران به آمریکا میاد و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوشو با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی ( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.
مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه.

پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه مو با خودم میارم.
مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که :
1) پایتخت آمریکا کجاست؟
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : ” واشنگتن “

درست بود حالا سوال دوم :
2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : “4 جولای “

درسته ، حالا سوال سوم:
3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟
نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟
پیرزن میگه : ” توگور “

واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوش این جور ترجمه میکنه : از چیه جورابای پدربزگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : ” بوش ”
اکنون پیرزن یک شهروند آمریکایی شده!!!


داستان خیلی کوتاه انگلیسی خنده دار

General Pershing was a famous American officer. He was in the American army, and fought in Europe in the First World War.

After he died, some people in his home town wanted to remember him, so they’ put up a big statue of him on a horse.

There was a school near the statue, and some of the boys passed it every day on their way to school and again on their way home. After a few months some of them began to say, ‘Good morning, Pershing’, whenever they passed the statue, and soon all the boys at the school were doing this.

One Saturday one of the smallest of these boys was walking to the shops with his mother when he passed the statue. He said, ‘Good morning, Pershing’ to it, but then he stopped and said to his mother, ‘I like Pershing very much, Ma, but who’s that funny man on his back?’

meaning:

ژنرال پرشينگ يكي از يكي از افسرهاي مشهور آمريكا بود. او در ارتش آمريكا بود، و در جنگ جهاني اول در اروپا جنگيد.

بعد از مرگ او، بعضي از مردم زادگاهش مي‌خواستند ياد او را گرامي بدارند، بنابراين آن‌ها مجسمه‌ي بزرگي از او كه بر روي اسبي قرار داشت ساختند.

يك مدرسه در نزديكي مجسمه قرار داشت، و بعضي از پسربچه‌ها هر روز در مسير مدرسه و برگشت به خانه از كنار آن مي‌گذشتند. بعد از چند ماه بعضي از آن‌ها هر وقت كه از كنار مجسمه مي‌گذشتند شروع به گفتن «صبح‌ به خير پرشينگ» كردند، و به زودي همه‌ي پسرهاي مدرسه اين كار (سلام كردن به مجسمه) را انجام مي‌داند.

در يك روز شنبه يكي از كوچكترين اين پسرها با مادرش به فروشگاه مي‌رفت. وقتي كه از كنار مجسمه گذشت گفت: صبح به خير پرشينگ، اما ايستاد و به مادرش گفت: مامان، من پرشينگ را خيلي دوست دارم، اما آن مرد خنده‌دار كه بر پشتش سواره كيه؟


A man checked into a hotel. There was a computer in his room* so he decided to send an e-mail to his wife. However* he accidentally typed a wrong e-mail address* and without realizing his error he sent the e-mail.

Meanwhile….Somewhere in Houston * a widow had just returned from her husband’s funeral. The widow decided to check her e-mail* expecting condolence messages from relatives and friends.After reading the first message* she fainted. The widow’s son rushed into the room* found his mother on the floor* and saw the computer screen which read:
To: My Loving Wife
Subject: I’ve Reached
Date: 2 May 2006

I know you’re surprised to hear from me. They have computers here* and we are allowed to send e-mails to loved ones. I’ve just reached and have been checked in. I see that everything has been prepared for your arrival tomorrow. Looking forward to seeing you TOMORROW!
Your loving hubby.

meaning:

مردی اتاق هتلی را تحویل گرفت .در اتاقش کامپیوتری بود،بنابراین تصمیم گرفت ایمیلی به همسرش بفرستد.ولی بطور تصادفی ایمیل را به آدرس اشتباه فرستاد و بدون اینکه متوجه اشتباهش شود،ایمیل را فرستاد.

با این وجود..جایی در هوستون ،بیوه ای از مراسم خاکسپاری شوهرش بازگشته بود.زن بیوه تصمیم گرفت ایمیلش را به این خاطر که پیامهای همدردی اقوام و دوستانش را بخواند،چک کند. پس از خواندن اولین پیام،از هوش رفت.پسرش به اتاق آمد و مادرش را کف اتاق دید و از صفحه کامپیوتر این را خواند:

به: همسر دوست داشتنی ام
موضوع: من رسیدم
تاریخ: دوم می 2006

میدانم از اینکه خبری از من داشته باشی خوشحال می شوی.آنها اینجا کامپیوتر داشتند و ما اجازه داریم به آنهایی که دوستشان داریم ایمیل بدهیم.من تازه رسیدم و اتاق را تحویل گرفته ام.می بینم که همه چیز آماده شده که فردا برسی.به امید دیدنت، فردا

شوهر دوستدارت


حال که چند نمونه داستان خیلی کوتاه انگلیسی خنده دار را دیدید میخواهیم کمی درباره آموزش زبان انگلیسی به کودکان توضیح دهیم:

آموزش زبان انگلیسی به کودکان همواره دشوار بوده است و والدین به دنبال روشهای آموزش زبان انگلیسی به کودکان هستند. والدین می خواهند پکیج آموزش زبان انگلیسی کودکان رایگان را از سایت های مختلف دریافت کنند . آموزش زبان انگلیسی به کودکان در منزل شاید بتواند به یادگیری زبان انگلیسی به کودکان تان کمک کند اما راهکار درستی نیست زیرا اگر شما تجربه و اطلاعات کافی در رابطه با این مسئله را نداشته باشید نمی توانید زبان انگلیسی را به درستی به کودکانتان آموزش دهید.

بهتر است برای آموزش زبان انگلیسی به کودکان تان به جای استفاده کردن از پکیج آموزش زبان انگلیسی کودکان آنها را به آموزشگاه زبان ویژه کودکان را برید و در آنجا ثبت نام کنید تا توسط آن مربیان پیشرفته و با تجربه زبان انگلیسی آموزش داده شود.

بسیاری از والدین از وجود همچین آموزشگاههای بی خبر هستند اما ما در ادامه مقاله آموزشگاه زبان ویژه کودکان به شما معرفی می‌کنیم که از طریق بازی و سرگرمی زبان انگلیسی را به کودکان شما آموزش میدهند.


می خواهیم یک  آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

29فوریه2020

داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط

 

آموزش زبان انگلیسی از روش های مختلفی صورت میگیرد. یکی از این روش ها استفاده از کتابهای داستان است.

اما در این روش نکاتی هست که شما باید رعایت کنید:

داستان باید مناسب سطح زبانی خودتان باشد (از طریق شرکت در آزمون تعیین سطح)

داستان باید جذاب باشد تا توجه شما را به خود جلب کند.

اگر میخواهید از داستان ها برای آموزش زبان انگلیسی به کودکتان استفاده کنید ، توجه داشته باشید که داستان سرشار از تصاوری کودکانه باشد تا توجه کودکتان را جلب کند.

ما در این مقاله داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط را قرار میدهیم اما به شما عزیزان چند توصیه داریم :

اگر قصد آموزش زبان انگلیسی به کودکانتان در منزل را دارید توجه داشته باشید که این مساله گاها شاید به ضرر شما باشد. زیرا درصورت عدم رعایت قوانین لازمه ممکن است کودکتان از زبان انگلیسی دلزده شود و دیسگر نتوانید او را برای آموزش متقاعد کنید. اگر میخواهید اصول و قواعد آموزش زبان به کودکان در منزل را بدانید وارد لینک زیر شوید:

 

آموزش زبان به کودکان در منزل

 

اما حال نمونه داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط را برایتان قرار میدهیم.

داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط

داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط

 

1)

The Bachelor’s Lesson

A keen young bachelor had finished his studies at the university. As soon as he had received his diploma, he asserted to everyone he met that he was the smartest person in town.

“I excel at everything I study,” he said, bragging about his knowledge. “I’ve mastered calculus and physiology. I even understand the great theoretical teachings of science, such as relativity. There is nothing that I don’t know. Whether it’s the movements of celestial objects, like planets and stars, or how to harness the power of radioactive substances, I know everything.”

But actually, there was something the bachelor did not know. Though his analytic abilities were great, he failed to notice he was missing something very important in his life.

One day while walking through town, the bachelor witnessed a collision between two cars. Both drivers appeared to be injured, but the scholar only stood and watched.

He thought to himself, “Those idiots should have been more alert. They really must not be very competent.” He never thought the drivers needed help.

“Please help me,” said the female driver in a weak voice. “Help me, too,” said the male driver. “I’m hurt and can’t move.”

Suddenly the bachelor realized he was the only person near the accident. He quit thinking and ran to help the drivers. He carefully helped them out of their vehicles and then called an ambulance.

The drivers were saved, and the bachelor felt the best he had in his entire life. Studying mythology, sociology, and geology didn’t give him this wonderful feeling. It was the act of helping others, not his cognitive skills, that gave him this great feeling.

He had learned an important lesson. He learned that intellect isn’t everything; being helpful is just as important. “Having only a brain is not enough,” he thought. “You must also have a heart.”

 

2)

 

برای افزایش یا کاهش صدا از کلیدهای بالا و پایین استفاده کنید.
In the middle of the ocean, there is a small island shaped like an arc.

در دل اقیانوس جزیره کوچکی به شکل کمان وجود دارد.

Here, monkeys play on the beach and in the trees.

در اینجا، میمونها در ساحل و روی درختان بازی می کنند.

But how did the monkeys get there?

اما میمونها چطور به اینجا آمده اند؟

Once, an English admiral was exploring Africa when he found hundreds of monkeys.

روزی دریاسالاری در حال اکتشاف آفریقا بود که صدها میمون پیدا کرد.

The admiral’s character was mean.

این دریاسالار آدم پستی بود.

He thought, “I could sell these monkeys and become very rich!

او با خودش فکر کرد که ” این میمونها را بفروشم و پولدار شوم!

I’m going to take them to England.”

آنها را به انگلستان خواهم برد.”

So the admiral set traps to catch the monkeys.

به همین دلیل چندین دام نهاد تا میمونها را بگیرد.

He put stakes in the ground, tied string around them and made loops in the string.

او در زمین تیرکهای ( میخ چوبی) فرو کرد و دور آنها را با نخ بست و داخل نخ ها حلقه هایی ایجاد کرد.

When the monkeys ran through the forest, their feet got caught in the loops, and they couldn’t escape.

میمونها موقع دویدن در جنگل، پایشان داخل حلقه ها می رفت و نمی توانستند فرار کنند.

Then the admiral put the monkeys in cages on his ship and sailed away.

سپس آن دریاسالار میمونها را در قفس انداخت و سوار کشتی کرد و رفت.

The cages were small and uncomfortable.

قفسها کوچک و آزار دهنده بودند.

There was no soft hay for the monkeys to sleep on.

کاه نرمی وجود نداشت که میمونها روی آن بخوابند.

Instead, they slept on branches with sharp thorns that cut into the monkeys’ flesh.

در عوض، ناچار بودند روی شاخ و برگهای تیغ دار بخوابند که در تنشان فرو می رفت.

For dinner, he gave them tiny pieces of sour grapefruit to eat.

او برای شام به آنها گریپ فروتهای ترش می داد.

The monkeys grew hungry and weak.

میمونها گرسنه و ضعیف شدند.

But one day, the admiral hired a new steward.

اما یک روز، دریاسالار یک مهماندار جدید استخدام کرد.

He was a kind man with a good conscience.

او مرد مهربان و با وجدانی بود.

He was horrified to see the thin monkeys in the cages.

او از دیدن میمونهای ضعیف داخل قفس شوکه کرد.

So one night he let them out.

بنابراین یک شب آنها را آزاد کرد.

The monkeys ran and played all over the ship!

میمونها فرار کردند و شروع به بازی در ساسر کشتی کردند.

They attacked the admiral and the steward and ate their food.

آنها به دریاسالار و مهماندار کشتی حمله کردند و غذاهایشان را خوردند.

They completely wrecked the ship.

آنها کشتی را داغون کردند.

One monkey ran into a kerosene lamp, and it fell over.

یکی از میمونها به یک چراغ نفتی برخورد کرد و چراغ افتاد.

The ship caught fire and began to sink!

کشتی آتش گرفت و شروع به غرق شدن کرد.

The whole crew was lost except for the monkeys.

همه خدمه کشتی ناپدید شدند به جز میمونها.

After the accident, the monkeys jumped onto a raft.

بعد از این حادثه، به داخل یک کلک پریدند.

They floated away from the fiery blaze of the ship.

آنها از آتش شعله ور کشتی دور شدند.

In the morning, they saw a little island in the distance.

هنگام صبح، از دور جزیره کوچکی را دیدند.

The monkeys used a piece of wood as a paddle, and they went toward it.

میمونها از یک تکه چوب بجای پارو استفاده کردند و به سمت جزیره رفتند.

They found the island shaped like an arc.

آنها جزیره ای کمانی شکل پیدا کردند.

They felt so happy to find a new home, and they still live there today.

آنها بابت پیدا کردن خانه ای جدید خیلی خوشحال بودند و هنوز تا به امروز در آنجا زندگی می کنند.

 


می خواهیم یک  آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

26فوریه2020

داستان های کوتاه انگلیسی برای کودکان 3 سال

یکی از روش های آموزش زبان انگلیسی به کودکان 3 ساله استفاده از داستان های کوتاه انگلیسی برای کودکان 3 سال است. از همین رو ما در این مقاله میخواهیم نمونه داستان های کوتاه انگلیسی برای کودکان 3 سال را قرار دهیم. کودکان علاقه زیادی به کتاب های داستان دارند.

همانطور که میدانید کودکان بازیگوش هستند و راه های مختلفی برای آموزش زبان انگلیسی وجود دارد.  اما ساده ترین راه ها استفاده از فلش کارت ها و کتاب های داستان میباشد. فقط نکته ای که باید توجه داشته باشید این است که کودکان بازیگوش هستند و نمیتوان مانند بزرگسالان به آنها آموزش داد.

شما باید مناسب گروه سنی فرزندانتان یکسری داستان انتخاب کرده و از طریق آن زبان انگلیسی را آموزش دهید.

 

داستان های کوتاه انگلیسی برای کودکان 3 سال

طاووس و لاک پشت The Peacock and the Tortoise

ONCE upon a time a peacock and a tortoise became great friends. The peacock lived on a tree by the banks of the stream in which the tortoise had his home. Everyday, after he had a drink of water, the peacock will dance near the stream to the amusement of his tortoise friend.

One unfortunate day, a bird-catcher caught the peacock and was about to take him away to the market. The unhappy bird begged his captor to allow him to bid his friend, the tortoise good-bye.

The bird-catcher allowed him his request and took him to the tortoise. The tortoise was greatly disturbed to see his friend a captive.

The tortoise asked the bird-catcher to let the peacock go in return for an expensive present. The bird-catcher agreed. The tortoise then, dived into the water and in a few seconds came up with a handsome pearl, to the great astonishment of the bird-catcher. As this was beyond his exceptions, he let the peacock go immediately.

A short time after, the greedy man came back and told the tortoise that he had not paid enough for the release of his friend, and threatened to catch the peacock again unless an exact match of the pearl is given to him. The tortoise, who had already advised his friend, the peacock, to leave the place to a distant jungle upon being set free, was greatly enraged at the greed of this man.

“Well,” said the tortoise, “if you insist on having another pearl like it, give it to me and I will fish you out an exact match for it.” Due to his greed, the bird-catcher gave the pearl to the tortoise, who swam away with it saying, “I am no fool to take one and give two!” The tortoise then disappeared into the water, leaving the bird-catcher without a single pearl

روزی روزگاری،طاووس و لاک پشتی بودن که دوستای خوبی برای هم بودن.طاووس نزدیک درخت کنار رودی که لاک پشت زندگی می کرد، خونه داشت.. هر روز پس از اینکه طاووس نزدیک رودخانه آبی می خورد ، برای سرگرم کردن دوستش می رقصید.

یک روز بدشانس، یک شکارچی پرنده، طاووس را به دام انداخت و خواست که اونو به بازار ببره. پرنده غمگین، از شکارچی اش خواهش کرد که بهش اجازه بده از لاک پشت خداحافظی کنه.

شکارچی خواهش طاووس رو قبول کرد و اونو پیش لاک پشت برد. لاک پشت از این که میدید دوستش اسیر شده خیلی ناراحت شد.اون از شکارچی خواهش کرد که طاووس رو در عوض دادن هدیه ای باارزش رها کنه. شکارچی قبول کرد.بعد، لاکپشت داخل آب شیرجه زد و بعد از لحظه ای با مرواریدی زیبا بیرون اومد. شکارچی که از دیدن این کار لاک پشت متحیر شده بود فوری اجازه داد که طاووس بره. مدت کوتاهی بعد از این ماجرا، مرد حریص برگشت و به لاک پشت گفت که برای آزادی پرنده ، چیز کمی گرفته و تهدید کرد که دوباره طاووس رو اسیر میکنه مگه اینکه مروارید دیگه ای شبیه مروارید قبلی بگیره. لاک پشت که قبلا به دوستش نصیحت کرده بود برای آزاد بودن ، به جنگل دوردستی بره ،خیلی از دست مرد حریص، عصبانی شد.

لاک پشت گفت:بسیار خوب، اگه اصرار داری مروارید دیگه ای شبیه قبلی داشته باشی، مروارید رو به من بده تا عین اونو برات پیدا کنم. شکارچی به خاطر طمعش ،مروارید رو به لاک پشت داد. لاک پشت درحالیکه با شنا کردن از مرد دور می شد گفت: من نادان نیستم که یکی بگیرم و دوتا بدم. بعد بدون اینکه حتی یه مروارید به شکارجی بده، در آب ناپدید شد.


Mountain Story

“A son and his father were walking on the mountains.

Suddenly, his son falls, hurts himself and screams: “AAAhhhhhhhhhhh!!!”

To his surprise, he hears the voice repeating, somewhere in the mountain: “AAAhhhhhhhhhhh!!!”

Curious, he yells: “Who are you?”

He receives the answer: “Who are you?”

And then he screams to the mountain: “I admire you!”

The voice answers: “I admire you!”

Angered at the response, he screams: “Coward!”

He receives the answer: “Coward!”

He looks to his father and asks: “What’s going on?”

The father smiles and says: “My son, pay attention.”

Again the man screams: “You are a champion!”

The voice answers: “You are a champion!”

The boy is surprised, but does not understand.

Then the father explains: “People call this ECHO, but really this is LIFE.

It gives you back everything you say or do.

Our life is simply a reflection of our actions.

If you want more love in the world, create more love in your heart.

If you want more competence in your team, improve your competence.

This relationship applies to everything, in all aspects of life;

Life will give you back everything you have given to it.”

YOUR LIFE IS NOT A COINCIDENCE. IT’S A REFLECTION OF YOU!”

— Unknown Author

داستان كوهستان

پسري همراه با پدرش در كوهستان پياده روي مي كردند كه ناگهان پسر به زمين مي خورد و آسيب مي بيند و نا خود آگاه فرياد مي زند: “آآآه ه ه ه ه”

با تعجب صداي تكرار را از جايي در كوهستان مي شنود. “آآآه ه ه ه ه”

با كنجكاوي، فرياد مي زند:”تو كي هستي؟”

صدا پاسخ می دهد:”تو كي هستي”

سپس با صداي بلند در كوهستان فرياد مي زند:” ستايشت مي كنم”

صدا پاسخ مي دهد:” ستايشت مي كنم”

به خاطر پاسخ عصباني مي شود و فرياد مي زند:”ترسو”

جواب را دريافت مي كند:”ترسو”

به پدرش نگاه مي كند و مي پرسد:” چه اتفاقي افتاده؟ “

پدر خنديد و گفت:” پسرم، گوش بده”

اين بار پدر فرياد مي زند: ” تو قهرماني”

صدا پاسخ مي دهد : ” تو قهرماني”

پسر شگفت زده مي شود، اما متوجه موضوع نمي شود

سپس پدر توضيح مي دهد: ” مردم به اين پژواك مي گويند، اما اين همان زندگيست”

زندگي همان چيزي را كه انجام مي دهي يا مي گويي به تو بر مي گرداند

زندگي ما حقيقا بازتابي از اعمال ماست

اگر در دنيا عشق بيشتري مي خواهي، عشق بيشتري را در قلبت بيافرين

اگربدنبال قابليت بيشتري در گروهت هستي. قابليتت را بهبود ببخش

اين رابطه شامل همه چيز و همه ی جنبه هاي زندگي مي شود

زندگي هر چيزي را كه به آن داده اي به تو خواهد داد

زندگي تو يك اتفاق نيست، انعكاسي از وجود توست

 


می خواهیم یک  آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.
 

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

 

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

 


 

آیا میتوان با داستان زبان انگلیسی آموزش داد؟

بله ، داستان های مناسب گروه سنی کودکان

داستان های معروف کودکانه انگلیسی کدام است؟

داخل مقاله توضیح داده ایم

17فوریه2020

آموزش زبان انگلیسی بدون کتاب به کودکان

 

 

آموزش زبان انگلیسی بدون کتاب به کودکان چیست؟

آیا میتوان بدون کتاب مکالمه آموزش دید؟

آموزش زبان انگلیسی همراه با مکالمه چگونه است؟

ما در این مقاله میخواهیم روش های آموزش زبان انگلیسی بدون کتاب به کودکان را به شما اموزش دهیم.

 

آموزش زبان انگلیسی بدون کتاب به کودکان

یکی از مهمترین بخش های آموزش زبان انگلیسی ، آموزش مکالمه زبان انگلیسی است. اگر به یک کودک تازه متولد شده توجه کنید میبینید ابتدا مکالمه را می آموزش سپس قواعد را آموزش میبینید شما نیز در آموزش زبان دوم باید همین روند را داشته باشید.

تمرکز و محوریت اصلی دوره های آموزش زبان انگلیسی بدون کتاب بر روی مهارت های گفتاری و شنیداری زبان آموزان می باشد و طراحی سیلابس این دوره ها بر اساس متد functional/notional این امکان را به زبان آموزان می دهد که دایره لغات و مهارت گرامر خود را در قالب مکالمه و از طریق انجام تمرین های جذاب کلاسی ارتقاع دهند. استفاده از ویدئوهای آموزشی و مناسب با سطوح زبان آموزان روند یادگیری زبان آموزان را تسریع و جذاب تر کرده و تصویری گویا از شرایط محتمل و پیش روی آنها را نمایش میدهد.

شبیه سازی مکالمات صورت گرفته در شرایط مختلف، معرفی و تدریس کاربردی لغات، اصطلاحات و گرامر مورد نیاز در هر زمینه، تمرین های کلاسی متعدد و برنامه ریزی دقیق پیشرفت زبان آموزان باعث می شود تا این افراد با آمادگی و آگاهی کامل در موقعیت های مختلف یک جامعه انگلیسی زبان حاضر شوند و در انجام کارهای روزمره خود دچار سردرگمی نشوند.

اگر میخواهید در دوره های بدون کتاب آموزشگاه بادبادک ثبت نام کنید با شماره تلفن های زیر تماس بگیرید.

می خواهیم یک  آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

17فوریه2020

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

 

عکس نوشته یکی از محبوبترین نوع نوشته ها است که میتوانید زبان انگلیسی را به کمک آنها به کودکان آموزش داد از همین رو ما در این مقاله نمونه هایی عکس نوشته های انگلیسی کودکانه قرار داده ایم تا بتوانید از آنها استفاده کنید.

اگر هدف شما اموزش زبان انگلیسی به کودکان است، ما در انتها نقاله یک آموزشگاه معرفی کرده ایم که شما میتوانید در این آموزشگاه کودکان خود را به بهترسین مربیان بسپارید.

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

عکس نوشته های انگلیسی کودکانه

 

در ادامه یکی از داستان های شب مربوط به رده سنی ۷ تا ۱۰ سال را می بینید:

The Elves and The Shoemaker

There was once a shoemaker who, through no fault of his own, had become so poor that at last he had only leather enough left for one pair of shoes. At evening he cut out the shoes which he intended to begin upon the next morning, and since he had a good conscience, he lay down quietly, said his prayers, and fell asleep.

In the morning when he had prayed, as usual, and was preparing to sit down to work, he found the pair of shoes standing finished on his table. He was amazed, and could not understand it in the least.

He took the shoes in his hand to examine them more closely. They were so neatly sewn that not a stitch was out of place, and were as good as the work of a master-hand.

Soon after a purchaser came in, and as he was much pleased with the shoes, he paid more than the ordinary price for them, so that the shoemaker was able to buy leather for two pairs with the money.

He cut them out in the evening, and next day, with fresh courage was about to go to work; but he had no need to, for when he got up, the shoes were finished, and buyers were not lacking. These gave him so much money that he was able to buy leather for four pairs of shoes.

Early next morning he found the four pairs finished, and so it went on; what he cut out at evening was finished in the morning, so that he was soon again in comfortable circumstances, and became a well-to-do man.

Now it happened one evening, not long before Christmas, when he had cut out shoes as usual, that he said to his wife: “How would it be if we were to sit up to-night to see who it is that lends us such a helping hand?”

The wife agreed, lighted a candle, and they hid themselves in the corner of the room behind the clothes which were hanging there.

At midnight came two little naked men, who sat down at the shoemaker’s table, took up the cut-out work, and began with their tiny fingers to stitch, sew, and hammer so neatly and quickly, that the shoemaker could not believe his eyes. They did not stop till everything was quite finished, and stood complete on the table; then they ran swiftly away.

The next day the wife said: “The little men have made us rich, and we ought to show our gratitude. They run about with nothing on, and must freeze with cold. Now I will make them little shirts, coats, waistcoats, and hose, and will even knit them stout stockings, and you shall make them each a pair of shoes.”

The husband agreed, and at evening, when they had everything ready, they laid out the presents on the table, and hid themselves to see how the little men would behave.

At midnight they came skipping in, and were about to set to work; but, instead of the leather ready cut out, they found the charming little clothes.

At first they were surprised, then excessively delighted. With the greatest speed they put on and smoothed down the pretty clothes, singing:

“Now we’re dressed so fine and neat,

Why cobble more for others’ feet?”

Then they hopped and danced about, and leaped over chairs and tables and out at the door. Henceforward, they came back no more, but the shoemaker fared well as long as he lived, and had good luck in all his undertakings

 

 


می خواهیم یک  آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.