Category "اخبار"

28جولای2020

 داستان رومئو و ژولیت یکی از محبوب ترین داستان های دنیاست . ما در این مقاله به داستان انگلیسی رومئو و ژولیت برای کودکان + ترجمه است .

داستان ها بهتری گزینه و راه برای علاقه مند کردن کودکان به زبان انگلیسی است ، پس پیشنهاد ما به شما عزیزان این است که اگر شب ها برای کودکان قصه ی شب میگویید به جای قصه ی زبان مادری به داستان های انگلیسی بپردازید این روش علاوه بر علاقه مند کردن کودک به این زبان ، زبان و دایره لغات را نیز تقویت میکند که این از ویژگی های مثبت داستان و قصه های انگلیسی است .

 

داستان انگلیسی رومئو و ژولیت برای کودکان + ترجمه

داستان انگلیسی رومئو و ژولیت برای کودکان + ترجمه

Romeo and Juliet
Many years ago in Verona, Italy, there were two families

“We are the Capulets

“We are the Montagues

These families are always fighting. The Montagues have a son, Romeo. The Capulets have a daughter, Juliet

One night the Capulets have a party and Romeo goes. He meets Juliet and they fall in love. Juliet’s cousin, Tybalt, sees Romeo and is very angry

“He’s a Montague! Get him

“Oh Romeo, why are you a Montague

Romeo and Juliet talk and decide to get married

They know that their families will be very angry, so they go to Friar Lawrence and they are married in secret

The next day, Tybalt sees Romeo. He is still angry with Romeo and wants to fight him. Romeo doesn’t want to fight but his best friend, Mercutio, does

“If you won’t fight him, I will

Mercutio fights Tybalt. Tybalt kills Mercutio! Romeo is so upset he fights Tybalt and kills him too

The Prince of Verona is very angry and sends Romeo away. Juliet goes to Friar Lawrence for help

“Here is a special drink. You will sleep for two days. Your family will think you are dead but you will wake up. Then you and Romeo can be free together

Friar Lawrence sends Romeo a letter to tell him the plan. But Romeo doesn’t get the message. He hears that Juliet is dead

Romeo is so upset he buys some poison and goes to see Juliet

“Now I will stay with you forever

Too late, Juliet wakes up! She sees what happened

“Oh no! You didn’t leave any poison for me but here is your knife

Romeo and Juliet are both dead. Friar Lawrence tells the Capulets and Montagues what happened. They are so sad they agree not to fight any more

 

داستان انگلیسی رومئو و ژولیت برای کودکان + ترجمه

 

رومئو و ژولیت

سال‌ها پیش در شهر ورونا در ایتالیا دو خانواده زندگی می‌کردند.

ما خانواده کاپیولت هستیم.»

ما هم خانواده مونتگیو هستیم.»

این دو خانواده همیشه در حال جنگ‌ودعوا هستند. مونتگیوها پسری به اسم رومئو دارند. کاپیولتها دختری به اسم ژولیت دارند.

شبی کاپیولتها مهمانی می‌دهند و رومئو به آنجا می‌رود. او ژولیت را می‌بیند و آن‌ها عاشق هم می‌شوند. تیبالت پسرعموی ژولیت رومئو را می‌بیند و بسیار عصبانی می‌شود.

او از مونتگیوهاست. بگیریدش!»

آه رومئو تو چرا از مونتگیو هستی!»

رومئو و ژولیت با هم حرف می‌زنند و تصمیم می‌گیرند ازدواج کنند.

آنها میداند که خانوادهایشان خیلی عصبانی میشوند،بنابراین انها میروند پیش راهب لورانس و دزدکی ازدواج میکنند.

فردای آن روز تیبالت رومئو را می‌بیند. هنوز از دست رومئو عصبانی است و می‌خواهد با او دعوا کند. رومئو نمی‌خواهد با او درگیر شود اما بهترین دوستش قصد دعوا دارد.

اگر تو نمی‌خواهی دعوا کنی من به‌جایت دعوا می‌کنم.

مرکوتیو با تیبالت می‌جنگد. تیبالت مرکوتیو را می‌کشد. رومئو به حدی ناراحت است که با تیبالت می‌جنگد و او را می‌کشد!

شاهزاده‌ی ورونا بسیار خشمگین شده و رومئو را تبعید می‌کند. ژولیت برای کمک پیش راهب لارنس می‌رود.

راهب لارنس به رومئو می‌گوید: «این را بگیر. یک شربت جادویی است. دو روز تو را به خواب می‌برد. خانواده‌ات فکر می‌کنند تو مرده‌ای اما تو از خواب بیدار می‌شوی. پس‌ازآن می‌توانید آزادانه با هم زندگی کنید.»

راهب لارنس نامه‌ای برای رومئو می‌نویسد تا از نقشه با خبرش کند. اما نامه به دست رومئو نمی‌رسد. او می‌شنود که ژولیت مرده است!

رومئو به حدی غمگین است که زهر می‌خرد و به دیدن ژولیت می‌رود.

حالا تا ابد با تو خواهم بود.

ژولیت بیدار می‌شود! دیگر دیر شده. او می‌بیند که چه اتفاقی افتاده.

«نه نه! همه زهر را خورده‌ای و چیزی برای من نمانده اما چاقویت اینجاست.»

رومئو و ژولیت هر دو می‌میرند. راهب لارنس به خانواده کاپیولت و مونتگیو می‌گوید که چه اتفاقی افتاده است. آن‌ها به حدی غمگین می‌شود که توافق می‌کنند دیگر جنگ‌ودعوا را کنار بگذارند.


داستان های پیشنهادی :

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

+

داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه 

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

28جولای2020

داستانی که در این مقاله به آن میپردازیم ، داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه است .

داستان ها و  قصه های انگلیسی یکی از بهترین تکنیک ها برای آشنایی کودکان با زبان انگلیسی است .

اگر قصد آموزش زبان انگلیسی به کودکان را دارید ، روش زبان انگلیسی به کودکان زیر 7 سال باید به صورت غیر مستقیم باشد .

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 

The Boy and the Cabbage
There was once a boy who – although very good and obedient – hated eating cabbage. Whenever he had to eat it he would complain and get extremely angry. One day, his mother decided to send him to the market to buy… a cabbage! So the boy was, of course, disgusted at this turn of events

At the market, the boy reluctantly purchased one, but this wasn’t just any old cabbage. It happened to be a cabbage which hated children. After an enormous argument, the boy and the cabbage set off for home, in silence, their anger barely below the surface the whole time. On the way, while crossing the river, the boy slipped and both of them fell into the rapids and were pulled under by the current . With great effort, they managed to come to the surface, grab onto a plank of wood, and stay afloat

They had to spend so much time together, adrift on that plank, that after becoming mightily bored, they ended up conversing. They got to know each other, and became friends. They played many bizarre games, like the fish without a rod, the tiny hiding place, and the King of the mountain

Chatting with his new friend, the boy understood the importance, at his young age, of vegetables like the cabbage, and how wrong it is to always be bad-mouthing them. The cabbage, for his part , realised that sometimes his flavour was a touch strong, and strange to children. So they agreed that when they reached home, the boy would treat the cabbage with great respect, and the cabbage would do its best to taste like spaghetti

Their agreement was nothing if not a great success. The boy’s mother was greatly surprised at how willingly he ate the cabbage, and the boy prepared the best hiding place in his tummy for the cabbage, shouting “Mmm! What great spaghetti

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 

پسربچه و کلم

روزی روزگاری پسربچه‌ای بود که علیرغم اینکه خیلی خوب و حرف شنو بود، از خوردن کلم متنفر بود. هر وقت مجبور میشد که آن را بخورد، بسیار مینالید و عصبانی میشد.یک روز مادرش تصمیم گرفت که او را به مغازه بفرستد که …یک کلم بخرد!! طبیعی بود که پسربچه از این رویداد غیرمنتظره، بیزار بود.

در مغازه، پسربچه با بیمیلی،یک کلم خرید. اما این کلم از آن کلم‌های قدیمی نبود. بلکه به‌طور اتفاقی کلمی بود که از بچه‌ها متنفر بود. پس ازیک بحث‌وجدل شدید، کلم و بچه، در سکوت، به سمت خانه رفتند. درحالیکه تمام مدت، عصبانیت خود را به‌سختی مخفی نگه داشته بودند. در راه خانه، وقتی پسربچه در حال عبور از رودخانه بود، پایش لغزید و هر دو به داخل رودخانه افتادند و جریان رودخانه آن‌ها را به زیر آب کشید. با تلاش زیاد، موفق شدند که به سطح آب بیایند، و بهیک تخته چوب چنگ بزنند، تا شناور باقی بمانند.

آن‌ها، درحالیکه سرگردان و شناور بودند روی تخته چوب، مجبور شدند که زمان زیادی را بایکدیگر بگذرانند. وقتیکه خیلی خیلی کسل شدند، درنهایت کارشان به صحبت کردن بایکدیگر رسید. آن‌ها همدیگر را بیشتر شناختند و بایکدیگر دوست شدند. آن‌ها بازیهای زیاد عجیب غریبی با هم کردند؛ مثل ماهی بدون چوب، جا مخفی کوچک و پادشاه کوهستان‌ها.

با گپ و گفتی که پسربچه با دوست جدیدش داشت، اهمیت سبزیهایی مثل کلم را، به‌ویژه در سن و سال نوجوانی خودش فهمید. و فهمید که چقدر بدگویی نسبت به سبزی اشتباه است. کلم هم، به‌نوبه‌ی خود، فهمید که بعضی مواقع طعمش برای بچه‌ها بسیار نچسب و عجیب غریب بود. بنابراین آن‌ها بایکدیگر توافق کردند که وقتی به خانه رسیدند، بچه رفتار بسیار محترمانه‌ای با کلم داشته باشد، و کلم نیز نهایت تلاش خودش را بکند که مزه‌ی اسپاگتی بدهد!

توافق آن‌ها کمتر ازیک موفقیت بزرگ نبود. مادر بچه خیلی تعجب کرده بود که بچه چقدر مشتاقانه کلم را میخورد. و پسربچه نیز داخل شکمش بهترین مکان مخفی را برای کلم پیدا کرده بود، درحالیکه فریاد میزد، به‌به! عجب اسپاگتی خوشمزه‌ای!

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 


داستان های پیشنهادی :

داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه 

+

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه 

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

23جولای2020

داستان جذاب هملت یکی از پر طرفدارترین نمایشنامه هاست . ما در این مقاله به داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه میپردازیم و این متن و ترجمه این مقاله را برای شما در رده ی سنی کودکان فراهم کرده ایم .

داستان ها یکی از بهترین راه هایی است که میتوان با آن مکالمه و دایره لغات خود را تقویت کنید .

 

داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه

 

Hamlet
Many years ago in Denmark there was a prince called Hamlet

One day Hamlet’s father, the king, dies suddenly and Hamlet is very sad

After this Hamlet’s mother, Gertrude, gets married again very quickly. She marries her husband’s brother, Claudius, and Claudius is now the king

“Aargh! How could you do this to me

One night Hamlet’s friend, Horatio, tells him that there is a ghost in the castle. It is the ghost of Hamlet’s father

“Claudius killed me with poison! Hamlet, you must punish Claudius for me

Hamlet is confused. He doesn’t know if he believes the ghost and he doesn’t know what to do

Hamlet now acts very strangely. He is mean and angry, and he upsets his girlfriend, Ophelia

“Go away! Leave me alone

“Oh, he is so mean

One day a group of actors come to the castle and Hamlet makes a plan. He asks the actors to change their play. The new play will show a king poisoned like Hamlet’s father

“With this play I will catch the king

When Claudius watches the play he looks very worried and runs away. Hamlet sees him and he knows the truth

Claudius is very worried about Hamlet now and makes a plan with Ophelia’s brother, Laertes

“You will fight him and we will put poison on the sword and in his drink too

Laertes and Hamlet fight. Laertes cuts Hamlet, but in the fight Hamlet takes Laertes’ sword and cuts him with it too

“Here, Hamlet, drink this

“No, thank you, Mother. I’m not thirsty

“No, don’t

“It was him! He poisoned us all

Finally, Hamlet knows he must stop Claudius

“Aargh! Have this and this

All the royal family are now poisoned and Hamlet tells his friend that there must be a new king

“Goodbye, my prince

 

ترجمه داستان هملت برای کودکان

سال‌ها پیش در دانمارک شاهزاده‌ای به نام هملت زندگی می‌کرد.

یک روز پدر هملت که پادشاه دانمارک بود ناگهان می‌میرد و هملت خیلی ناراحت می‌شود.

بعدازآن گرترود مادر هملت خیلی زود مجدد ازدواج میکند. او با کلادیوس برادر شوهرش ازدواج می‌کند و حالا کلادیوس پادشاه است!

چطور توانستی این کار را با من بکنی!

شبی هوراشیو دوست هملت به او می‌گوید که شبحی در قصر است. آن شَبَح پدر هملت است!

کلادیوس مرا با زهر کشت! هملت، تو باید بخاطر من از کلادیوس انقام بگیری .

هملت گیج می‌شود. نمی‌داند که باید حرف‌های آن شبح را گوش کند یا نه و نمی‌داند چه کند.

حالا هملت کارهای عجیبی می‌کند. بدجنس و عصبانی است و نامزدش اوفیلیا را می‌رنجاند.

از من دور شو! تنهایم بگذار!

آه، چقدر بدجنس!

یک روز یک گروه هنرپیشه وارد قصر می‌شوند و هملت نقشه‌ای می‌کشد. او از هنرپیشه‌ها می‌خواهد نمایش را عوض کنند. نمایشنامه جدید ماجرای پادشاهی است که مثل پدر هملت مسموم شده است.

من با این نمایشنامه پادشاه را گیر می‌اندازم.

وقتی کلادیوس نمایش را تماشا می‌کند بسیار نگران شده و فرار می‌کند. هملت او را می‌بیند و حقیقت را می‌داند.

حالا کلادیوس نگران خطری است که هملت برایش دارد و با لرتیز برادر اوفیلیا نقشه‌ای می‌کشد.

تو با هملت مبارزه میکنی و ما روی شمشیر و نیز در نوشیدنی اش زهر می‌ریزیم.

لرتیز و هملت می‌جنگند. لرتیز هملت را زخمی می‌کند اما در حین جنگ، هملت شمشیر لرتیز را می‌گیرد و با آن، لرتیز را هم زخمی می‌کند.

اینو بگیر و بنوش هملت.

نه ممنون مادر. من تشنه نیستم.

نه نخورش!

خودشه! اون همه ما رو مسموم کرد!

در پایان هملت می‌فهمد که باید کلادیوس را متوقف کند.

اینو بگیر! و این !

حالا تمام اعضای خانواده سلطنتی مسموم شده‌اند و هملت به دوستش می‌گوید باید کسی پادشاه شود.

بدرود شاهزاده من!

 

داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه


داستان های پیشنهادی :

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه 

+

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه 

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

23جولای2020

داستانی که در این مقاله به آن میپردازیم ، داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه است .

داستان هیولا از داستانی برگرفته شده است که معمولا همه بچه ها با آن درگیر هستند ، قصه ی خوابیدن شب و ترس از تاریکی 🙂

خانواده های گرامی میتوانند با خواندن داستان ها و قصه های انگلیسی برای کودکشان علاوه بر این که کودکان را با زبان انگلیسی آشنا میکنند و بسیاری از لغات را به آنها به صورت غیر مستقیم آموزش میدهند ، میتوانند یک بار برای همیشه ترس کودکان را از شب در غالب داستان از بین ببرید .

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه

The Monster In The Wardrobe

There was once a boy who was afraid of the dark. He thought that when it was dark his bedroom filled up with monsters. But there came a time when he

was too old to be allowed to keep sleeping with the light on

That first night he was paralysed with fear, his mind full of monsters. So much so , that he went over to his wardrobe to get a flashlight . But when he

opened the wardrobe door he came face to face with a monster, and he let out the loudest scream in the world

The monster took a step backwards, grabbed its many colored hair with its tentacles and… started crying! The monster cried for so long that the boy’s shock

and fear subsided . He calmed the monster as much as he could, and started talking to him, asking him why he was crying, and what he was doing there

The monster told him he lived in the wardrobe, but almost never went out, because he was afraid of the boy. When the boy asked him why, the monster

told him the boy’s face seemed to him the most horrible thing he’d ever seen with eyes, ears and a nose. The boy felt exactly the same way about the

monster, who had an enormous head full of mouths and hair

The two of them talked so much that they became quite friendly, and they realised that both of them had been afraid of the same thing: the unknown. To

lose their fear all they had to do was get to know each other. Together they travelled the world, seeing lions, tigers, crocodiles, dragons… It was the first

time either of them had seen such creatures , but they made the effort to get to know them, and ended up dispelling their fear, and becoming friends

And, although his parents weren’t too happy, because they thought he was too old to still believe in monsters, the truth of it was that all kinds of creatures

visited the boy’s bedroom each night. And, instead of fearing them he had learned to get to know them and befriend them

 

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه

ترجمه داستان هیولا در رخت‌آویز

روزی روزگاری پسربچه‌ای بود که از تاریکی میترسید. او با خودش فکر میکرد که در هنگام تاریکی اتاقش پر از هیولا میشد. اما زمانی سر رسید که آن‌قدری بزرگ شده بود

که اجازه نداشت درحالیکه چراغ‌ها روشن باشد، بخوابد.

آن شب او از ترس فلج و ازکارافتاده شده بود، و ذهنش پر از هیولا بود. تا آنجا که، به‌سوی رخت‌آویزش رفت، تایک چراغ‌قوه بردارد. اما وقتی درب رخت‌آویز را باز کرد، بایک

هیولا رودررو شد، و بزرگ‌ترین فریاد دنیا را از خود بیرون داد.

هیولایک‌قدم به عقب برگشت. و با شاخک‌هایش، موهای رنگارنگش را گرفت و شروع کرد به گریه کردن. هیولا به‌قدری گریه‌اش را طول داد که شوک و ترس پسربچه

فروکش کرد. او تا آنجایی که میتوانست هیولا را آرام کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او و از او پرسید که چرا گریه میکند و آنجا چه‌کار میکرد.

هیولا گفت که در رخت‌آویز زندگی میکرد. اما تقریباً هیچ‌گاه بیرون نیامد چون از پسربچه میترسید. وقتیکه پسربچه از وی پرسید چرا؛ او گفت که چهره‌ی پسربچه با چشم و

گوش و دماغ، وحشتناک‌ترین چیزی به نظر میآمد که تابه‌حال دیده بود. بچه هم دقیقاً همین احساس را نسبت به هیولا داشت کهیک کله‌ی بزرگ پر از دهان و مو داشت.

هردوی آن‌ها کلی باهم حرف زدند تا جایی که رفته‌رفته باهم دوست شدند. و متوجه شدند که هر دوشان ازیک‌چیز میترسیدند: از ناشناخته‌ها. برای اینکه ترسشان بریزد،

تنها کاری که نیاز بود انجام دهند این بود که همدیگر را بشناسند. آن دو باهم دنیا را گشتند و شیرها، ببرها، کروکدیل‌ها، و اژدها را دیدند. این اولین باری بود که هرکدام از

آن‌ها این مخلوقات را میدیدند؛ آن‌ها تلاش کردند که این مخلوقات را بشناسند، و درنهایت منجر شد که ترسشان برطرف شود و باهم دوست شوند.

باوجوداینکه پدر و مادر بچه خیلی خوشحال نبودند؛ زیرا فکر میکردند پسرشان خیلی بیشتر از آن بزرگ شده است که هنوز به هیولا اعتقاد داشته باشد؛ حقیقتش این

بود که هر شب تمام انواع مخلوقات، به اتاق‌خواب بچه سر میزدند. و بجای اینکه پسربچه از آن‌ها بترسد،یاد گرفت که آن‌ها را بشناسد و با آن‌ها رفیق شود.

 

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه


داستان های پیشنهادی :

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه 

+

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

22جولای2020

داستانی که در این مقاله به آن میپردازیم ، داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه است .

داستان ها همیشه برای کودکان جذاب بوده است ، کودکان همیشه به پای قصه های جذاب مینشیند و به آن ها گوش میدهند چه فرصتی از این بهتر !

داستان های انگلیسی میتوانند یکی از بهترین راه های تقویت زبان انگلیسی باشند به این دلیل که هم میتوانند قوه ی شنیداری را تقویت کنند و هم به بزرگ شدن دایره لغات کمک کند .

 

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه

 

The Full Warren

Once, a rabbit built a fantastic warren , where he lived very happily. He had designed it so well that, when a great rainstorm came – which flooded nearly the whole wood, and the homes of many animals – his remained untouched

Soon, one after another, the homeless animals came to his door, asking if they could spend that winter with him, in his warren. He invited each visitor in, and gradually the warren filled up until there was no room left. This discomfort didn’t bother the rabbit, because he felt he was being generous

One day in spring, when all the animals had returned to their old homes, the rabbit was hopping along so absent-mindedly that he didn’t realise that a lynx was lying in wait for him. One of the animals who had spent the winter in the rabbit’s warren saw this, and warned the rabbit just in time, shouting an invite to the rabbit to quickly take shelter in his home

The lynx destroyed that home, but the rabbit managed to escape and run to hide in the home of another friend. For a whole day, the lynx followed the rabbit from burrow to burrow , from cave to cave ; but the rabbit always managed to save his skin, helped all the time by the friends he had offered shelter to in the winter

He felt enormously happy, not only for having escaped the lynx, but also at having made so many friends in the forest, thanks to his own original generosity

 

ترجمه داستان خرگوش سخاوتمند

روزی روزگاری خرگوشی یک خانه‌ی خارق‌العاده ساخت که در آن با خوشحالی زندگی می‌کرد. او آن‌چنان عالی خانه‌اش را طراحی کرده بود که وقتی یک طوفان بزرگ آمد، که تقریباً همه‌ی جنگل را سیل فراگرفت، و موجب آب‌گرفتگی خانه‌ی خیلی از حیوانات شد، خانه‌ی او دست‌نخورده باقی ماند.

به‌زودی، حیوانات بی‌خانمان، یکی پس از دیگری، به در خانه‌ی وی آمدند و از وی درخواست کردند که آیا می‌توانند آن زمستان را در خانه‌ی وی بمانندیا نه. او هر ملاقات‌کننده‌ای را به داخل دعوت کرد و رفته‌رفته خانه پر شد تا جایی که هیچ اتاق خالی نمانده بود. این رنج مشقت اصلاً خرگوش را ناراحت نکرد، زیرا او احساس می‌کرد که بخشنده است.

یک روز در بهار وقتی همه‌ی حیوانات به خانه‌های خود برگشته بودند، خرگوش داشت در طول مسیری بی فکرانه این‌وروآن‌ور می‌جهید، که متوجه نشد که یک سیاه‌گوش به انتظار وی نشسته بود. یکی از حیواناتی که زمستان را در خانه‌ی خرگوش سپری کرده بود این قضیه را دید و درست به‌موقع به خرگوش هشدار داد و با داد زدن خرگوش را دعوت کرد که به‌سرعت در خانه‌ی وی پناه بگیرد.

سیاه‌گوش آن خانه را ویران کرد، اما خرگوش موفق شد که بگریزد و بدود تا در خانه‌ی دوست دیگری پناه بگیرد. در طول آن روز، سیاه‌گوش از لانه‌ای به لانه‌ی دیگر، از غاری به غار دیگر، به تعقیب خرگوش پرداخت. اما خرگوش هر بار، با کمک تمامی دوستانی که در زمستان به آن‌ها پناه داده بود، موفق میشد که جان خودش را حفظ کند.

او فوق‌العاده احساس خوشحالی میکرد. نه‌تنها به خاطر اینکه از دست سیاه‌گوش فرار کرده بود، بلکه به خاطر اینکه به خاطر بخشش خود، دوستان زیادی را در جنگل برای خود درست کرده بود.

 

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه


مطالب پیشنهادی :

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

+

داستان مو طلایی و سه خرس به انگلیسی + ترجمه

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.