Posts Tagged "داستان انگلیسی برای کودکان"

29جولای2020

داستانی که در این مقاله به آن میپردازیم داستان داستان پروانه و پیله برای کودکان + ترجمه است .

داستان های انگلیسی یکی از بهترین تکنیک های آشنایی کودکان با زبان انگلیسی است ، خانواده های گرامی میتوانند با داستان های انگلیسی کودکان را با زبان دوم آشنا کنند و شوق و ذوق رو در کودکان به صورت غیر مستقیم ایجاد کند .

همیشه تبدیل شدن کرم به پروانه برای کودکان جذاب بوده است ما در این مقاله به داستان این موضوع پرداخته ایم ، همراه ما باشید .

داستان پروانه و پیله برای کودکان + ترجمه

 

داستان پروانه و پیله برای کودکان + ترجمه

 

butterfly & the cocoon

A small crack appeared on a cocoon. A man sat for hours and watched carefully the struggle of the butterfly to get out of that small crack of cocoon. Then the butterfly stopped striving. It seemed that she was exhausted and couldn’t go on trying. The man decided to help the poor creature. He widened the crack by scissors. The butterfly came out of cocoon easily, but her body was tiny and her wings were wrinkled. The ma continued watching the butterfly. He expected to see her wings become expanded to protect her body. But it didn’t happen! As a matter of fact, the butterfly had to crawl on the ground for the rest of her life, for she could never fly. The kind man didn’t realize that God had arranged the limitation of cocoon and also the struggle for butterfly to get out of it, so that a certain fluid could be discharged from her body to enable her to fly afterward. Sometimes struggling is the only thing we need to do. If God had provided us with an easy to live without any difficulties then we become paralyzed, couldn’t become strong and could not fly
Don’t worry, fight with difficulties and be sure that you can prevail over them

 

داستان پروانه و پیله برای کودکان + ترجمه

 

پروانه و پیله

شکاف کوچکي بر روي پيله کرم ابريشمي ظلاهر شد. مردي ساعت ها با دقت به تلاش پروانه براي خارج شدن از پيله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر مي رسيد خسته شده و نمي تواند به تلاش هايش ادامه دهد. او تصميم گرفت به اين مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قيچي شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتي از پيله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هايش چروکيده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه براي محافظت از بدنش بال هايش را باز کند. اما اين طور نشد. در حقيقت پروانه مجبور بود باقي عمرش را روي زمين بخزد، و نمي توانست پرواز کند. مرد مهربان پي نبرد که خدا محدوديت را براي پيله و تلاش براي خروج را براي پروانه بوجود آورده. به اين صورت که مايع خاصي از بدنش ترشح مي شود که او را قادر به پرواز مي کند. بعضي اوقات تلاش و کوشش تنها چيزي است که بايد انجام دهيم. اگر خدا آسودگي بدون هيچگونه سختي را براي ما مهيا کرده بود در اين صورت فلج مي شديم و نمي توانستيم نيرومند شويم و پرواز کنيم.
نگران نباشيد، با سختي ها بجنگيد و مطمئن باشيد که بر آنها پيروز خواهيد شد.

 

داستان پروانه و پیله برای کودکان + ترجمه

 


داستان های پیشنهادی :

داستان انگلیسی رومئو و ژولیت برای کودکان + ترجمه

+

داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه 

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

 

 

 

28جولای2020

داستانی که در این مقاله به آن میپردازیم ، داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه است .

داستان ها و  قصه های انگلیسی یکی از بهترین تکنیک ها برای آشنایی کودکان با زبان انگلیسی است .

اگر قصد آموزش زبان انگلیسی به کودکان را دارید ، روش زبان انگلیسی به کودکان زیر 7 سال باید به صورت غیر مستقیم باشد .

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 

The Boy and the Cabbage
There was once a boy who – although very good and obedient – hated eating cabbage. Whenever he had to eat it he would complain and get extremely angry. One day, his mother decided to send him to the market to buy… a cabbage! So the boy was, of course, disgusted at this turn of events

At the market, the boy reluctantly purchased one, but this wasn’t just any old cabbage. It happened to be a cabbage which hated children. After an enormous argument, the boy and the cabbage set off for home, in silence, their anger barely below the surface the whole time. On the way, while crossing the river, the boy slipped and both of them fell into the rapids and were pulled under by the current . With great effort, they managed to come to the surface, grab onto a plank of wood, and stay afloat

They had to spend so much time together, adrift on that plank, that after becoming mightily bored, they ended up conversing. They got to know each other, and became friends. They played many bizarre games, like the fish without a rod, the tiny hiding place, and the King of the mountain

Chatting with his new friend, the boy understood the importance, at his young age, of vegetables like the cabbage, and how wrong it is to always be bad-mouthing them. The cabbage, for his part , realised that sometimes his flavour was a touch strong, and strange to children. So they agreed that when they reached home, the boy would treat the cabbage with great respect, and the cabbage would do its best to taste like spaghetti

Their agreement was nothing if not a great success. The boy’s mother was greatly surprised at how willingly he ate the cabbage, and the boy prepared the best hiding place in his tummy for the cabbage, shouting “Mmm! What great spaghetti

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 

پسربچه و کلم

روزی روزگاری پسربچه‌ای بود که علیرغم اینکه خیلی خوب و حرف شنو بود، از خوردن کلم متنفر بود. هر وقت مجبور میشد که آن را بخورد، بسیار مینالید و عصبانی میشد.یک روز مادرش تصمیم گرفت که او را به مغازه بفرستد که …یک کلم بخرد!! طبیعی بود که پسربچه از این رویداد غیرمنتظره، بیزار بود.

در مغازه، پسربچه با بیمیلی،یک کلم خرید. اما این کلم از آن کلم‌های قدیمی نبود. بلکه به‌طور اتفاقی کلمی بود که از بچه‌ها متنفر بود. پس ازیک بحث‌وجدل شدید، کلم و بچه، در سکوت، به سمت خانه رفتند. درحالیکه تمام مدت، عصبانیت خود را به‌سختی مخفی نگه داشته بودند. در راه خانه، وقتی پسربچه در حال عبور از رودخانه بود، پایش لغزید و هر دو به داخل رودخانه افتادند و جریان رودخانه آن‌ها را به زیر آب کشید. با تلاش زیاد، موفق شدند که به سطح آب بیایند، و بهیک تخته چوب چنگ بزنند، تا شناور باقی بمانند.

آن‌ها، درحالیکه سرگردان و شناور بودند روی تخته چوب، مجبور شدند که زمان زیادی را بایکدیگر بگذرانند. وقتیکه خیلی خیلی کسل شدند، درنهایت کارشان به صحبت کردن بایکدیگر رسید. آن‌ها همدیگر را بیشتر شناختند و بایکدیگر دوست شدند. آن‌ها بازیهای زیاد عجیب غریبی با هم کردند؛ مثل ماهی بدون چوب، جا مخفی کوچک و پادشاه کوهستان‌ها.

با گپ و گفتی که پسربچه با دوست جدیدش داشت، اهمیت سبزیهایی مثل کلم را، به‌ویژه در سن و سال نوجوانی خودش فهمید. و فهمید که چقدر بدگویی نسبت به سبزی اشتباه است. کلم هم، به‌نوبه‌ی خود، فهمید که بعضی مواقع طعمش برای بچه‌ها بسیار نچسب و عجیب غریب بود. بنابراین آن‌ها بایکدیگر توافق کردند که وقتی به خانه رسیدند، بچه رفتار بسیار محترمانه‌ای با کلم داشته باشد، و کلم نیز نهایت تلاش خودش را بکند که مزه‌ی اسپاگتی بدهد!

توافق آن‌ها کمتر ازیک موفقیت بزرگ نبود. مادر بچه خیلی تعجب کرده بود که بچه چقدر مشتاقانه کلم را میخورد. و پسربچه نیز داخل شکمش بهترین مکان مخفی را برای کلم پیدا کرده بود، درحالیکه فریاد میزد، به‌به! عجب اسپاگتی خوشمزه‌ای!

 

داستان انگلیسی پسر بچه و کلم برای کودکان + ترجمه

 


داستان های پیشنهادی :

داستان انگلیسی هملت برای کودکان + ترجمه 

+

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه 

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

23جولای2020

داستانی که در این مقاله به آن میپردازیم ، داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه است .

داستان هیولا از داستانی برگرفته شده است که معمولا همه بچه ها با آن درگیر هستند ، قصه ی خوابیدن شب و ترس از تاریکی 🙂

خانواده های گرامی میتوانند با خواندن داستان ها و قصه های انگلیسی برای کودکشان علاوه بر این که کودکان را با زبان انگلیسی آشنا میکنند و بسیاری از لغات را به آنها به صورت غیر مستقیم آموزش میدهند ، میتوانند یک بار برای همیشه ترس کودکان را از شب در غالب داستان از بین ببرید .

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه

The Monster In The Wardrobe

There was once a boy who was afraid of the dark. He thought that when it was dark his bedroom filled up with monsters. But there came a time when he

was too old to be allowed to keep sleeping with the light on

That first night he was paralysed with fear, his mind full of monsters. So much so , that he went over to his wardrobe to get a flashlight . But when he

opened the wardrobe door he came face to face with a monster, and he let out the loudest scream in the world

The monster took a step backwards, grabbed its many colored hair with its tentacles and… started crying! The monster cried for so long that the boy’s shock

and fear subsided . He calmed the monster as much as he could, and started talking to him, asking him why he was crying, and what he was doing there

The monster told him he lived in the wardrobe, but almost never went out, because he was afraid of the boy. When the boy asked him why, the monster

told him the boy’s face seemed to him the most horrible thing he’d ever seen with eyes, ears and a nose. The boy felt exactly the same way about the

monster, who had an enormous head full of mouths and hair

The two of them talked so much that they became quite friendly, and they realised that both of them had been afraid of the same thing: the unknown. To

lose their fear all they had to do was get to know each other. Together they travelled the world, seeing lions, tigers, crocodiles, dragons… It was the first

time either of them had seen such creatures , but they made the effort to get to know them, and ended up dispelling their fear, and becoming friends

And, although his parents weren’t too happy, because they thought he was too old to still believe in monsters, the truth of it was that all kinds of creatures

visited the boy’s bedroom each night. And, instead of fearing them he had learned to get to know them and befriend them

 

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه

ترجمه داستان هیولا در رخت‌آویز

روزی روزگاری پسربچه‌ای بود که از تاریکی میترسید. او با خودش فکر میکرد که در هنگام تاریکی اتاقش پر از هیولا میشد. اما زمانی سر رسید که آن‌قدری بزرگ شده بود

که اجازه نداشت درحالیکه چراغ‌ها روشن باشد، بخوابد.

آن شب او از ترس فلج و ازکارافتاده شده بود، و ذهنش پر از هیولا بود. تا آنجا که، به‌سوی رخت‌آویزش رفت، تایک چراغ‌قوه بردارد. اما وقتی درب رخت‌آویز را باز کرد، بایک

هیولا رودررو شد، و بزرگ‌ترین فریاد دنیا را از خود بیرون داد.

هیولایک‌قدم به عقب برگشت. و با شاخک‌هایش، موهای رنگارنگش را گرفت و شروع کرد به گریه کردن. هیولا به‌قدری گریه‌اش را طول داد که شوک و ترس پسربچه

فروکش کرد. او تا آنجایی که میتوانست هیولا را آرام کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او و از او پرسید که چرا گریه میکند و آنجا چه‌کار میکرد.

هیولا گفت که در رخت‌آویز زندگی میکرد. اما تقریباً هیچ‌گاه بیرون نیامد چون از پسربچه میترسید. وقتیکه پسربچه از وی پرسید چرا؛ او گفت که چهره‌ی پسربچه با چشم و

گوش و دماغ، وحشتناک‌ترین چیزی به نظر میآمد که تابه‌حال دیده بود. بچه هم دقیقاً همین احساس را نسبت به هیولا داشت کهیک کله‌ی بزرگ پر از دهان و مو داشت.

هردوی آن‌ها کلی باهم حرف زدند تا جایی که رفته‌رفته باهم دوست شدند. و متوجه شدند که هر دوشان ازیک‌چیز میترسیدند: از ناشناخته‌ها. برای اینکه ترسشان بریزد،

تنها کاری که نیاز بود انجام دهند این بود که همدیگر را بشناسند. آن دو باهم دنیا را گشتند و شیرها، ببرها، کروکدیل‌ها، و اژدها را دیدند. این اولین باری بود که هرکدام از

آن‌ها این مخلوقات را میدیدند؛ آن‌ها تلاش کردند که این مخلوقات را بشناسند، و درنهایت منجر شد که ترسشان برطرف شود و باهم دوست شوند.

باوجوداینکه پدر و مادر بچه خیلی خوشحال نبودند؛ زیرا فکر میکردند پسرشان خیلی بیشتر از آن بزرگ شده است که هنوز به هیولا اعتقاد داشته باشد؛ حقیقتش این

بود که هر شب تمام انواع مخلوقات، به اتاق‌خواب بچه سر میزدند. و بجای اینکه پسربچه از آن‌ها بترسد،یاد گرفت که آن‌ها را بشناسد و با آن‌ها رفیق شود.

 

داستان انگلیسی هیولا در رخت آویز برای کودکان + ترجمه


داستان های پیشنهادی :

داستان انگلیسی خرگوش سخاوتمند برای کودکان + ترجمه 

+

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

22جولای2020

داستان ها همیشه پرطرفدار ترین بازی برای کودکان است . ما در این مقاله به داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه میپردازیم .

اگر به دنبال تقویت زبان انگلیسی کودک خود هستید ، داستان ها یکی از بهترین گزینه ها برای تقویت قوه شنیداری و مکالمه انگلیسی است .

کودکان با گوش دادن و خواندن قصه ها هم گوش آنها به این زبان عادت میکند و هم بسیاری از لغات و اصطلاحاتی مثل شب بخیر و … را یاد میگیرنند .

 

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

 

 

The Mystery Of the Missing Coin

Once there was a magpie who realised that one of his most prized coins was missing. So he called the best detectives in the forest: the hare and the mouse

The mouse was a bit cleverer and more shrewd than the hare; so, following the clues and using his reasoning powers , soon led him to the great labyrinth of tunnels under the forest. On entering, he saw Mr. Mole , but the mouse was very shy, so he said nothing to the mole about why he was there, and he carried on looking for the missing coin

The hare was also a great detective, and, before long, he too arrived at the labyrinth. He was not a bit shy, and the first thing he did was go and ask the mole if he knew where the coin was. The mole was all too pleased to lead the hare to the coin. That coin had been bothering the mole for months, getting in the way of his tunnelling

So the hare took the coin and collected his reward. The mouse, who had been watching all this, learned a lot from it. From then on he would never allow shyness to undo all his good work. This approach soon turned him into the best detective in the forest

 

راز سکه‌ی گم‌شده

روزی روزگاری زاغی بود که فهمیدیکی از باارزش‌ترین سکه‌هایش گم‌شده بود. بنابراین بهترین کارآگاهان جنگل را فراخواند: خرگوش و موش.

موش کمی باهوش‌تر و زرنگ‌تر از خرگوش بود. بنابراین، دنبال کردن سرنخ‌ها و استفاده از قدرت استدلالی خود، خیلی زود وی را به دخمه‌های پرپیچ‌وخمی از تونل‌های زیر

جنگل هدایت کرد. در بدو ورود، او آقای موش کور را دید. اما موش خیلی خجالتی بود.

بنابراین هیچ‌چیزی در رابطه با اینکه چرا به آنجا آمده بود، به موش کور نگفت. و به جستجوی سکه‌ی گمشده ادامه داد.

خرگوش هم کارآگاه ماهری بود. و دیری نگذشته بود که او نیز به آن دخمه‌های پرپیچ‌وخم رسید. او زیاد خجالتی نبود و اولین کاری که کرد، رفت و از موش کور پرسید که آیا

میداند سکه کجاست یا نه. موش کور کاملاً خوشحال شد که خرگوش را به سمت سکه راهنمایی کند.

آن سکه برای ماه‌ها موش کور را اذیت کرده بود و جلوی تونل کندن وی را گرفته بود.

بنابراین خرگوش سکه را گرفت و جایزه‌اش را دریافت کرد. موش، که همه‌ی این قضایا را داشت میدید، خیلی چیزها از آنیاد گرفت.

از آن به بعد، او هیچ‌وقت اجازه نداد که کمروییاش تمام کارهای خوب وی را بیاثر کند. این رویکرد به‌زودی وی را به بهترین کارآگاه جنگل تبدیل کرد.

 

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

 


داستان های دیگر :

داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه 

+

داستان مو طلایی و سه خرس به انگلیسی + ترجمه

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

16جولای2020

ما در این مقاله به داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه میپردازیم و متن و ترجمه ی این داستان شیرین را برای شما فراهم کرده ایم شما عزیزان میتوانید با خواندن این داستان برای فرزندتان میتوانید ذهن و گوش کودکتان را نسبت به انگلیسی آماده کنید و همچنین علاقه ی وی را نسبت انگلیسی و زبان دوم زیاد کنید .

 

داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه

 

داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه

 

Pearl Barley and Charlie parsley

Pearl Barley and Charley parsley are friends. Really great friends. However, people often ask “why are Pearl Barley and Charlie Parsley friends? They are just so different!” And they are different. Different in almost every way

You see, while Pearl Barley is very loud, Charlie Parsley is very quiet. While Pearl Barley likes to talk, talk, talk all day long about anything and everything, Charlie Parsley is very shy. While Pearl Barley likes to solve mysteries and get to the bottom of things, Charlie Parsley likes to be safe and sound. While Pearl Barley likes to run amok, Charlie Parsley likes to sit and think

Yes. They are different. Different in almost every way. However…

When Pearl Barley forgets her mittens on a cold winter’s day… Charlie Parsley Holds her hands and makes them warm as toast. When Charlie Parsley feels scared of scary things… Pearl Barley makes him feel brave. She’s his hero

When Pearl Barley gets tired from running amok and solving mysteries and getting to the bottom of things… Charlie Parsley tucks her into bed and brings her a mug of warm milk. He has a lovely bedside manner. When Charlie parsley feels small or lonely or just plain blue… Pearl Barley tells him not to worry and says things like, “I think you’re great!” If that doesn’t work, she dances up a storm

Yes, they are different, all right… different in almost every way. And that is why pearl barley and Charlie Parsley are friends. Really great friends

 

پرل بارلی و چارلی پارسلی

پرل بارلی و چارلی پارسلی با هم دوستن. دوستای خیلی خوبی هم هستن. با این حال، اغلب اوقات آدما میپرسن: چرا پرل بارلی و چارلی پارسلی با هم دوستان؟ آخه اونها خیلی با هم فرق دارن. و واقعاً هم با هم فرق دارن. تقریباً از همه لحاظ.

مثلاً، در حالیکه پرل بارلی خیلی پر سر و صدا شلوغه، چارلی پارسلی به شدت ساکت و آرومه. در حالیکه پرل بارلی دوست داره کل روز درباره ی همه چیز حرف بزنه، چارلی پارسلی خیلی خجالتیه. در حالیکه پرل بارلی دوست داره معماها رو حل کنه و ته و توی مسائل رو دربیاره، چارلی پارسلی دوست داره جاش گرم و امن باشه. در حالیکه پرل بارلی دوست داره مدام شلوغ کنه، چارلی پارسلی دوست داره بشینه و فکر کنه.

بله. اونها با هم فرق دارن. تقریباً از همه لحاظ. با این حال…

وقتی پرل بارلی یادش میره تو روزهای سرد زمستون دستکش هاش رو بپوشه… چارلی پارسلی دستاش رو میگیره و حسابی گرمشون میکنه. وقتی چارلی پارسلی از چیزای ترسناک می ترسه… پرل بارلی باعث میشه تا اون احساس شجاعت بکنه. پرل بارلی قهرمان چارلی پارسلیه.

وقتی پرل بارلی از شلوغ کردن و معما حل کردن و ته و توی مسائل رو درآوردن خسته میشه… چارلی پارسلی می فرستدش توی رختخواب و براش یه لیوان شیر گرم میاره. چارلی پارسلی خیلی خوب از آدمای خسته مراقبت میکنه. وقتی چارلی پارسلی احساس کوچیکی یا تنهایی میکنه یا همینطوری حالش گرفته است… پرل بارلی بهش میگه نگران نباشه و مثلاً بهش میگه: به نظر من تو فوق العاده ای! اگه این کار جواب نده، پرل بارلی می رقصه و غوغا به پا میکنه.

بله، درسته، اونها با هم فرق دارن… تقریباً از همه لحاظ. و برای همینه که پرل بارلی و چارلی پارسلی با هم دوستن. دوستای خیلی خوبی هم هستن.

 


داستان های پیشنهادی :

داستان مو طلایی و سه خرس به انگلیسی + ترجمه

+

داستان دختر کبریت فروش به انگلیسی برای کودکان + ترجمه

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.ز ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.