Posts Tagged "داستان انگلیسی برای کودک 3 سال"

22جولای2020

داستان ها همیشه پرطرفدار ترین بازی برای کودکان است . ما در این مقاله به داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه میپردازیم .

اگر به دنبال تقویت زبان انگلیسی کودک خود هستید ، داستان ها یکی از بهترین گزینه ها برای تقویت قوه شنیداری و مکالمه انگلیسی است .

کودکان با گوش دادن و خواندن قصه ها هم گوش آنها به این زبان عادت میکند و هم بسیاری از لغات و اصطلاحاتی مثل شب بخیر و … را یاد میگیرنند .

 

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

 

 

The Mystery Of the Missing Coin

Once there was a magpie who realised that one of his most prized coins was missing. So he called the best detectives in the forest: the hare and the mouse

The mouse was a bit cleverer and more shrewd than the hare; so, following the clues and using his reasoning powers , soon led him to the great labyrinth of tunnels under the forest. On entering, he saw Mr. Mole , but the mouse was very shy, so he said nothing to the mole about why he was there, and he carried on looking for the missing coin

The hare was also a great detective, and, before long, he too arrived at the labyrinth. He was not a bit shy, and the first thing he did was go and ask the mole if he knew where the coin was. The mole was all too pleased to lead the hare to the coin. That coin had been bothering the mole for months, getting in the way of his tunnelling

So the hare took the coin and collected his reward. The mouse, who had been watching all this, learned a lot from it. From then on he would never allow shyness to undo all his good work. This approach soon turned him into the best detective in the forest

 

راز سکه‌ی گم‌شده

روزی روزگاری زاغی بود که فهمیدیکی از باارزش‌ترین سکه‌هایش گم‌شده بود. بنابراین بهترین کارآگاهان جنگل را فراخواند: خرگوش و موش.

موش کمی باهوش‌تر و زرنگ‌تر از خرگوش بود. بنابراین، دنبال کردن سرنخ‌ها و استفاده از قدرت استدلالی خود، خیلی زود وی را به دخمه‌های پرپیچ‌وخمی از تونل‌های زیر

جنگل هدایت کرد. در بدو ورود، او آقای موش کور را دید. اما موش خیلی خجالتی بود.

بنابراین هیچ‌چیزی در رابطه با اینکه چرا به آنجا آمده بود، به موش کور نگفت. و به جستجوی سکه‌ی گمشده ادامه داد.

خرگوش هم کارآگاه ماهری بود. و دیری نگذشته بود که او نیز به آن دخمه‌های پرپیچ‌وخم رسید. او زیاد خجالتی نبود و اولین کاری که کرد، رفت و از موش کور پرسید که آیا

میداند سکه کجاست یا نه. موش کور کاملاً خوشحال شد که خرگوش را به سمت سکه راهنمایی کند.

آن سکه برای ماه‌ها موش کور را اذیت کرده بود و جلوی تونل کندن وی را گرفته بود.

بنابراین خرگوش سکه را گرفت و جایزه‌اش را دریافت کرد. موش، که همه‌ی این قضایا را داشت میدید، خیلی چیزها از آنیاد گرفت.

از آن به بعد، او هیچ‌وقت اجازه نداد که کمروییاش تمام کارهای خوب وی را بیاثر کند. این رویکرد به‌زودی وی را به بهترین کارآگاه جنگل تبدیل کرد.

 

داستان انگلیسی راز سکه‌ی گم‌شده برای کودکان + ترجمه

 


داستان های دیگر :

داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه 

+

داستان مو طلایی و سه خرس به انگلیسی + ترجمه

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

16جولای2020

ما در این مقاله به داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه میپردازیم و متن و ترجمه ی این داستان شیرین را برای شما فراهم کرده ایم شما عزیزان میتوانید با خواندن این داستان برای فرزندتان میتوانید ذهن و گوش کودکتان را نسبت به انگلیسی آماده کنید و همچنین علاقه ی وی را نسبت انگلیسی و زبان دوم زیاد کنید .

 

داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه

 

داستان انگلیسی پرل بارلی و چارلی پارسلی + ترجمه

 

Pearl Barley and Charlie parsley

Pearl Barley and Charley parsley are friends. Really great friends. However, people often ask “why are Pearl Barley and Charlie Parsley friends? They are just so different!” And they are different. Different in almost every way

You see, while Pearl Barley is very loud, Charlie Parsley is very quiet. While Pearl Barley likes to talk, talk, talk all day long about anything and everything, Charlie Parsley is very shy. While Pearl Barley likes to solve mysteries and get to the bottom of things, Charlie Parsley likes to be safe and sound. While Pearl Barley likes to run amok, Charlie Parsley likes to sit and think

Yes. They are different. Different in almost every way. However…

When Pearl Barley forgets her mittens on a cold winter’s day… Charlie Parsley Holds her hands and makes them warm as toast. When Charlie Parsley feels scared of scary things… Pearl Barley makes him feel brave. She’s his hero

When Pearl Barley gets tired from running amok and solving mysteries and getting to the bottom of things… Charlie Parsley tucks her into bed and brings her a mug of warm milk. He has a lovely bedside manner. When Charlie parsley feels small or lonely or just plain blue… Pearl Barley tells him not to worry and says things like, “I think you’re great!” If that doesn’t work, she dances up a storm

Yes, they are different, all right… different in almost every way. And that is why pearl barley and Charlie Parsley are friends. Really great friends

 

پرل بارلی و چارلی پارسلی

پرل بارلی و چارلی پارسلی با هم دوستن. دوستای خیلی خوبی هم هستن. با این حال، اغلب اوقات آدما میپرسن: چرا پرل بارلی و چارلی پارسلی با هم دوستان؟ آخه اونها خیلی با هم فرق دارن. و واقعاً هم با هم فرق دارن. تقریباً از همه لحاظ.

مثلاً، در حالیکه پرل بارلی خیلی پر سر و صدا شلوغه، چارلی پارسلی به شدت ساکت و آرومه. در حالیکه پرل بارلی دوست داره کل روز درباره ی همه چیز حرف بزنه، چارلی پارسلی خیلی خجالتیه. در حالیکه پرل بارلی دوست داره معماها رو حل کنه و ته و توی مسائل رو دربیاره، چارلی پارسلی دوست داره جاش گرم و امن باشه. در حالیکه پرل بارلی دوست داره مدام شلوغ کنه، چارلی پارسلی دوست داره بشینه و فکر کنه.

بله. اونها با هم فرق دارن. تقریباً از همه لحاظ. با این حال…

وقتی پرل بارلی یادش میره تو روزهای سرد زمستون دستکش هاش رو بپوشه… چارلی پارسلی دستاش رو میگیره و حسابی گرمشون میکنه. وقتی چارلی پارسلی از چیزای ترسناک می ترسه… پرل بارلی باعث میشه تا اون احساس شجاعت بکنه. پرل بارلی قهرمان چارلی پارسلیه.

وقتی پرل بارلی از شلوغ کردن و معما حل کردن و ته و توی مسائل رو درآوردن خسته میشه… چارلی پارسلی می فرستدش توی رختخواب و براش یه لیوان شیر گرم میاره. چارلی پارسلی خیلی خوب از آدمای خسته مراقبت میکنه. وقتی چارلی پارسلی احساس کوچیکی یا تنهایی میکنه یا همینطوری حالش گرفته است… پرل بارلی بهش میگه نگران نباشه و مثلاً بهش میگه: به نظر من تو فوق العاده ای! اگه این کار جواب نده، پرل بارلی می رقصه و غوغا به پا میکنه.

بله، درسته، اونها با هم فرق دارن… تقریباً از همه لحاظ. و برای همینه که پرل بارلی و چارلی پارسلی با هم دوستن. دوستای خیلی خوبی هم هستن.

 


داستان های پیشنهادی :

داستان مو طلایی و سه خرس به انگلیسی + ترجمه

+

داستان دختر کبریت فروش به انگلیسی برای کودکان + ترجمه

+

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.ز ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

 

 

16جولای2020

قصه و داستان ها محبوبیت زیادی در میان کودکان دارد . ما در این مقاله به داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه میپردازیم .

 داستان پینوکیو یکی از قدیمی ترین داستان هایی است که در هر نسل خاطره ی بسیار شیرینی را بر جای گذاشته است . این داستان به دلیل اینکه تصویر ذهنی بسیار جالبی را میتواند در ذهن  کودکان بر جای بگذارد یکی از پر طرفدار ترین و محبوب ترین داستان ها در بین کودکان است .

 

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه 

 

Pinocchio
Geppetto has no children. But he wants a child. “I will make a son from wood!” so he makes Pinocchio

A fairy appears.and says to Pinocchio, “now, you can move and speak. Be a good boy, and you will be a real boy

The next morning, Pinocchio says, “good morning father!” Geppetto is very happy. And he sends Pinocchio to school. When Pinocchio goes to school, he meets a fox and a cat. They say, “let’s go to a puppet show

So Pinocchio goes with them. Pinocchio sees a puppet show. Suddenly, the fox and the cat lock Pinocchio in a cellar. They plan to sell Pinocchio for money

The fairy appears. Pinocchio lies to her. “I was kidnapped!” suddenly Pinocchio’s nose grows long. When Pinocchio tells the truth a woodpecker makes Pinocchio’s nose small again

Pinocchio runs home. But then he meets boys in a wagon. “come with us to Toyland!” the boys say. So Pinocchio follows them. Pinocchio plays at Toyland for many days. And he turns into the donkey. Again, the fairy appears. She makes Pinocchio a wooden boy again

Pinocchio comes back home. But he doesn’t see Geppetto. A sea gull tells him, “Geppetto was looking for you. And a whale ate him

Pinocchio jumps into the sea. And a whale comes, and swallows him. “oh, no!” Pinocchio goes into the whale’s stomach. Pinocchio finds Geppetto. They make a big fire. So the whale sneezes. “Ahchoo!” and the whale spits out Geppetto and Pinocchio

The fairy is waiting for Geppetto and Pinocchio at home. “good boy! You saved Geppetto!’ then she makes Pinocchio into a real boy. Pinocchio isn’t a wooden boy any longer

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه

 

پینوکیو

ژِپِتو هیچ بچه‌ای نداره. ولی دلش می‌خواد، بچه داشته باشه. “من برای خودم یه پسر چوبی می‌سازم.” بنابراین اون، پینوکیو رو می‌سازه.

یه فرشته میاد و به پینوکیو می‌گه: “حالا می‌تونی حرکت کنی و حرف بزنی. پسر خوبی باش تا تبدیل به یه پسر واقعی بشی.”

صبح روز بعد، پینوکیو گفت: “صبح‌بخیر، بابا!” ژپتو خیلی خوشحال شد. و پینوکیو رو فرستاد مدرسه. وقتی پینوکیو می‌ره به مدرسه، تو راه یه روباه و یه گربه می‌بینه. اونها می‌گن: “بیا بریم نمایش خیمه‌شب بازی.” پینوکیو هم با اونها میره.

پینوکیو نمایش خیمه‌شب بازی رو می‌بینه. یهو، روباه و گربه پینوکیو رو تو انبار زندانی می‌کنن. اونها می‌خوان پینوکیو رو بفروشن.

فرشته مهربون پیداش میشه. پینوکیو بهش دروغ می‌گه. “منو دزدین!” یه دفعه‌ای، دماغ پینوکیو دراز میشه. وقتی پینوکیو، حقیقت رو میگه، دارکوب دماغ پینوکیو رو دوباره کوچیک می‌کنه.

پینوکیو برمی‌گرده خونه. بعد، پینوکیو چندتا پسر رو تو کالسکه می‌بینه. پسرها می‌گن: “بیا با ما بریم به سرزمین اسباب‌بازی.” پینوکیو هم دنبال اونها میره.پینوکیو تو سرزمین اسباب‌بازی برای چند روز بازی می‌کنه. و تبدیل به الاغ می‌شه. دوباره فرشته مهربون پیداش میشه. اون پینوکیو رو دوباره تبدیل به پسر چوبی می‌کنه.

پینوکیو برمی‌گرده خونه، ولی ژپتو رو نمی‌بینه. مرغ دریایی بهش می‌گه: “ژپتو داشت دنبال تو می‌گشت، که یه کوسه خوردش!”

پینوکیو پرید توی دریا. کوسه اومد و قورتش داد. “اوه، نه!”پینوکیو رفت توی شکم کوسه. پینوکیو ژپتو رو پیدا کرد. اونها یه آتیش گنده درست کردن. کوسه به عطسه کردن افتاد. “هاپچی!” کوسه ژپتو و پینوکیو رو انداخت بیرون از شکمش.

فرشته مهربون تو خونه منتظر ژپتو و پینوکیو بود. “پسر خوب، تو ژپتو رو نجات دادی!” بعد اون پینوکیو رو تبدیل به پسر واقعی کرد. پینوکیو دیگه پسر چوبی نیست.

 

داستان پینوکیو به انگلیسی برای کودکان + ترجمه


مطالب پیشنهادی :

داستان انگلیسی لاک پشت و خرگوش برای کودکان + ترجمه

+

داستان جوجه اردک زشت به انگلیسی با ترجمه 

+

داستان کوتاه انگلیسی گربه برای کودکان + ترجمه


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

4جولای2020

داستان انگلیسی لاک پشت و خرگوش برای کودکان + ترجمه ، داستانی است که ما در این مقاله به آن میپردازیم . همراه ما باشید .

کودکان همیشه طرفدار پروباقرص داستان ها هستند ، داستان و قصه ها یکی از بهترین راه های تقویت زبان انگلیسی کودکان و همچنین یکی از راه های آشنا شدن گوش و ذهن کودک به انگلیسی است .

 

داستان انگلیسی لاک پشت و خرگوش برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی لاک پشت و خرگوش برای کودکان + ترجمه

The Tortoise and the Hare

A speedy hare lived in the woods. She was always bragging to the other animals about how fast she could run. The animals grew

tired of listening to the hare. So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race. The hare howled with laughter. “ Race you ? I

can run circles around you!” the hare said. But the tortoise didn’t budge. “OK, Tortoise. You want a race? You’ve got it! This will be a piece of cake.” The

animals gathered to watch the big race. A whistle blew, and they were off. The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the

starting line

The hare ran for a while and looked back. She could barely see the tortoise on the path behind her. Certain she’d win the race, the hare decided to rest

under a shady tree. The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace. He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk. The

tortoise crawled right on by. The hare woke up and stretched her legs. She looked down the path and saw no sign of the tortoise. “I might as well go win

this race,” she thought. As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw. The tortoise was crossing the finish line! The tortoise had

won the race! The confused hare crossed the finish line. “Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.” The tortoise

 ! smiled. “ I know. That’s why I won

داستان انگلیسی لاک پشت و خرگوش برای کودکان + ترجمه

 

ترجمه انگلیسی داستان لاک پشت و خرگوش به انگلیسی 

لاکپشت و خرگوش

خرگوشی چابک در جنگل زندگی میکرد. او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر لاف میزد. حیوانات از گوش دادن به حرفهای خرگوش خسته شده بودند. به

همین خاطر روزی از روزها لاکپشت آرام آرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد. خرگوش با خندهای فریاد زد. خرگوش گفت: با تو مسابقه بدم؟ من تو رو به راحتی

میبرم! اما نظر لاکپشت عوض نشد. باشه لاکپشته. پس تو می خوای مسابقه بدی؟ باشه قبوله. این واسه من مثه آب خوردنه. حیوانات برای تماشای مسابقه بزرگ

جمع شدند. سوتی زدند و آنها مسابقه را شروع کردند. خرگوش مسیر را با حداکثر سرعت میدوید درحالیکه لاکپشت به کندی از خط شروع مسابقه دور میشد. خرگوش

مدتی دوید و به عقب نگاه کرد. او دیگر نمیتوانست لاکپشت را پشت سرش در مسیر ببیند. خرگوش که از برنده شدن خود مطمئن بود تصمیم گرفت در سایه ی یک درخت

کمی استراحت کند. لاکپشت با سرعت همیشگیاش آهسته آهسته از راه رسید. او خرگوش را دید که کنار تنه ی درختی به خواب رفته است. لاکپشت درست از کنارش

رد شد. خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کش و قوسی داد. مسیر را نگاه کرد و اثری از لاکپشت ندید. با خودش فکر کرد من باید برم و این مسابقه رو هم برنده

بشم. وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه میدید تعجب کرد. لاکپشت داشت از خط پایان رد میشد! لاکپشت مسابقه را برد!

خرگوش سردرگم از خط پایان رد شد. خرگوش گفت: وای لاکپشته، من واقعاً فکر نمیکردم تو بتونی منو ببری. لاکپشت لبخندی زد و گفت: می دونم. واسه همین بود که

من برنده شدم!

 

داستان انگلیسی لاک پشت و خرگوش برای کودکان + ترجمه

 


مطالب پیشنهادی :

داستان انگلیسی جک و لوبیای سحرآمیز برای کودکان 

+

داستان جوجه اردک زشت به انگلیسی با ترجمه 

+

داستان انگلیسی خروس، اردک و پری دریایی برای کودکان + ترجمه


می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.

 

 

27ژوئن2020

قصه ها پرطرفدار ترین سرگرمی برای کودکان زیر 12 سال است . ما در این مقاله داستان انگلیسی جک و لوبیای سحرآمیز برای کودکان + ترجمه ، که یکی از معروف ترین داستان های دنیاست برای شما فراهم کرده ایم .

شما عزیزان میتوانید به عنوان قصه شب این داستان ها را برای کودکان خود بخوانید و ذهن کودک را برای آموزش زبان انگلیسی آماده کنید همچنین کودک را با لغات و اصطلاحات انگلیسی آشنا کنید .

 

داستان انگلیسی جک و لوبیای سحرآمیز برای کودکان + ترجمه

 

داستان انگلیسی جک و لوبیای سحرآمیز برای کودکان + ترجمه

Jack and the Beanstalk Once upon a time, a boy named Jack got himself into the biggest, most humongous heap of trouble ever. It all started when Jack’s mama asked him to milk the old cow. But Jack decided he was tired of milking cows. “No way, no how. I’m not milking this brown cow now,” said Jack, and he decided to sell the old cow, so he’d never have to milk it again! Jack was on his way to market to sell the cow when he came across a peddler. “Hi, Mr. Peddler,” said Jack. “Where are you headed?” asked the peddler. “I’m going to sell my cow at the market,” Jack answered. “Why sell your cow?” asked the peddler. “Trade her for beans!” “Beans?” asked Jack. “Not just any kind of beans,” said the peddler, “magic beans.” “What do they do?” asked Jack. “They do magic!” said the peddler. “Magic? Sold!” said Jack, and he traded the cow for three magic beans. Jack got home and told his mama he had sold the cow so he wouldn’t have to milk her anymore. “Oh dear, you did what?” Jack’s mama asked. “I sold her for magic beans,” said Jack. “You sold a cow for magic beans?” Jack’s mama couldn’t believe what Jack was telling her. “There’s no such thing as magic beans,” she said as she threw the beans out the window. “Well, I did make them disappear, but that still doesn’t make them magic!” Suddenly, the ground rumbled and began to shake. A magic beanstalk grew up right before their eyes! Jack saw it and immediately began to climb the tall beanstalk. “Get back here this instant!” called Jack’s mama, but Jack wasn’t listening
Jack climbed up and up and up and up the beanstalk. At the top of the beanstalk, Jack found a giant castle. He walked up to the giant door, cracked it open, and went inside. Inside the castle, Jack saw the most amazing thing he had ever seen. It was a goose. But it wasn’t just any old ordinary goose. This goose laid eggs made of gold! “That is so cool,” thought Jack. “Think of all the things you could do with golden eggs!” And then, Jack got the worst idea he’d ever had—he was going to take the goose! Jack lifted the goose off of its perch. Just then, the biggest, most fearsome, and only giant Jack had ever seen came into the room. The giant saw that his goose wasn’t in its usual spot! “Fee fi fo funch, if you took my goose, I’ll eat you for lunch!” “Oh no,” thought Jack. “That giant’s going to eat me! I’ve got to get out of here without him seeing me!” Quietly and carefully, Jack took the goose and made his way toward the door. He was almost out of the room when—honk! The goose cried out and the giant spotted Jack! “Fee fi fo fummy, give that back or I’ll call my mummy!” roared the giant. “Ahhh!” screamed Jack. He ran toward the beanstalk. Jack ran as quickly as he could down the beanstalk, but the giant was following close behind. Just as Jack put his feet back on the ground, the giant picked up Jack in his enormous hands. “Fee fi fo fummy, I bet you taste yum yum yummy!” said the giant. Just as the giant was about to eat Jack, the ground began to shake, and there, standing right behind the giant, was an even bigger, taller, more humongous lady giant! “Two giants!” thought Jack. “They’ll eat me now for sure!” “Put that boy down, Willifred,” the giant mama told her son. The giant put Jack back down on the ground. “Now what have I told you?” she asked. “Don’t eat other kids,” said the giant sheepishly. “That’s right, we don’t eat other kids,” said the mama giant. “But he took my goose!” cried the giant. Just then, Jack’s mama came out of the farmhouse. “What on earth is going on here?” she asked. “Well,” Jack began, “there was this castle, and inside was the coolest goose ever—it lays golden eggs! As I was taking it, this giant kid came in and was all ‘fee fi fo fum’ and then I—” “You mean you took this boy’s goose?”
Jack’s mama interrupted. “Yeah, but it lays golden eggs!” Jack paused and thought about it. “Huh. Now that you mention it, I guess that wasn’t very nice,” said Jack. Jack looked at the giant. “I’m sorry I took your goose. I know I shouldn’t take things that don’t belong to me.” “That’s OK. I suppose I should’ve asked you to give me back the goose without trying to eat you. I’m sorry too,” said the giant. “Hey, do you want to play baseball?” Jack and the giant became good friends, using the beanstalk to visit each other whenever they wanted. “You know,” Jack said, “if it weren’t for those three magic beans, I never would have learned how to play giant baseball.” “You’re right,” said the giant. “I’d say the whole adventure was a giant success!”

ترجمه داستان لوبیای سحرآمیز به انگلیسی

جک و لوبیای سحرآمیز یکی بود یکی نبود. پسری به اسم جک خودش را در گندهترین دردسر انداخت. همهچیز وقتی شروع شد که مادرش از او خواست گاو پیرشان را بدوشد. اما جک فکر کرد که دیگر از دوشیدن آن گاو خسته شده است. جک گفت: اصلاً امکان نداره. من الان اون گاو حنایی پیرو نمیدوشم. او تصمیم گرفت گاو پیر را بفروشد تا دیگر مجبور نباشد شیر آن را بدوشد! جک به بازار میرفت تا گاو را بفروشد که دستفروشی را سر راهش دید. جک گفت: سلام آقای پدلر. دستفروش از او پرسید: داری کجا می ری؟ جک جواب داد: میرم که گاومو تو بازار بفروشم. دستفروش پرسید: چرا گاوتو بفروشیش؟ اونو با لوبیا معامله کن! جک پرسید: لوبیا! دستفروش جواب داد: نه هر لوبیایی. با لوبیاهای سحرآمیز عوض کن. جک پرستتتید: اونا چیکار می کنن؟ دستتتتفروش گفت: اونا جادو می کنن! جک گفت: جادو؟ باشتتته فروختمش! و گاو را با سه دانهی لوبیا معامله کرد. جک به خانه برگشت و به مادرش گفت که گاو را فروخته تا دیگر مجبور نباشد آن را بدوشد. مادر جک پرسید: تو چیکار کردی عزیزم؟ جک گفت: من گاوه رو با لوبیاهای ستتتحرآمیز معامله کردم. تو گاو رو با چند تا لوبیای ستتحرآمیز عوض کردی؟ مادر جک نمیتوانستتت حرف جک را باور کند. او گفت: هیچ لوبیای ستتحرآمیزی وجود نداره. و لوبیاها را از پنجره به بیرون پرتاب کرد. او گفت: حالا من اونا رو غیب کردم ولی بازم این کار من اونارو سحرآمیز نکرد! ناگهان زمین با غرشی شروع به لرزیدن کرد. بوتهی لوبیایی جلوی چشم آنها از زمین رویید. جک آن را دید و فوراً از بوته بلند لوبیا بالا رفت. مادرش داد زد: همینالان برگرد اینجا! ولی جک گوش نمیداد. جک رفت بالا، بالاتر و بالاتر.
در نوک بوتهی لوبیا قصر بزرگی دید. به طرف در بزرگ آن رفت و بازش کرد و وارد شد. داخل قصر شگفتانگیزترین چیز در تمام عمرش را دید. یک غاز آنجا بود. اما آن غاز از آن غازهای همیشگی و معمولی نبود. آن غاز تخمهای طلا میگذاشتتت! جک با خودش فکر کرد: چه خوب شتتد. فکر کن با این تخمهای طلا چه کارا میشه کرد! و سپس بدترین فکر ممکن به سرش زد- او میخواست غاز را بردارد! جک غاز را از جایی که نشتتستتته بود بلند کرد. در همین لحظه بزرگترین و ترستتناکترین و تنها غولی که جک دیده بود وارد اتاق شد. غول دید که غاز در جای همیشگیاش نیست! غول گفت: هی هو های هانار. اگه تو غاز منو برداشته باشی میخورمت واسه ی ناهار! جک با خودش فکر کرد: اوه نه. این غوله میخاد منو بخوره! باید یه جوری ازاینجا برم بیرون که منو نبینه! او بی سروصدا و یواشکی غاز را برداشت و به طرف در راه افتاد. چیزی نمانده بود که از اتاق بیرون برود که غاز جیغ کشید و غول جک را پیدا کرد! غول نعره زد: هی هو های هَنَم، پسش بده یا صدا میزنم نَنَم! جک جیغی زد: آه! و به طرف ساقه لوبیا دوید. جک با تمام سرعت از ساقه لوبیا پائین آمد اما غول هم پشت سرش پائین میرفت. درست وقتی جک پا روی زمین گذاشت غول او را به روی دستان بزرگش بلند کرد. غول گفت: هی هو های هَزه، حتماً هستی خوشمزه! درست وقتی غول میخواست جک را بخورد زمین شروع به لرزیدن کرد و یک خانم غول بزرگتر، قدبلندتر و گندهتر کنار بچه غول ایستاد! جک با خودش فکر کرد: حالا دو تا شدن. حالا دیگه حتماً منو می خورن! خانم غوله گفت: ویلفرد اون پسر رو بذارش زمین. بچه غول جک را روی زمین گذاشت. خانم غوله پرستتید: به تو چی گفته بودم؟ بچه غول با شتترمندگی گفت: بچههای دیگه رو نخور. خانم غوله گفت : بسیار خوب. ما بچههای دیگه رو نمیخوریم. بچه غول داد زد: ولی اون غاز منو ورداشته! در همین لحظه مادر جک از خانه روستایی بیرون آمد. او پرسید: اینجا چه خبر شده؟ جک شتتتروع به گفتن کرد: خوب اونجا این قصتتتره بود و توش جالبترین غازی که دیدم بود- تخم طلا میذاره! … وقتی داشتم ورش میداشتم این بچه غوله اومد تو و هی های هو و اینا میکرد. بعدش من مادر جک حرف او را قطع کرد: منظورت اینه که غاز این پسرو ورداشتی؟ جک گفت: آره. ولی تخم طلا میذاره. سپس مکثی کرد و راجع به آن کمی فکر کرد. بعد گفت: حالا که گفتی به نظرم خیلی هم جالب نمیاد. جک نگاهی به بچه غول کرد و گفت: از اینکه غاز تو رو برداشتم معذرت میخام. می دونم که نباید چیزی که مال من نیست بردارم. بچه غول گفت: عیبی نداره. به نظرم بهتر بود به جای اینکه بخوام بخورمت ازت میخواستتتم غازو بهم پس بدی. منم معذرت میخام. راستی میای بیسبال بازی کنیم؟ جک و بچه غول دوستتتتان خوبی شتتتدند و هر وقت که میخواستتتتند همدیگر را ببینند از بوته لوبیا استتتتفاده میکردند.
جک گفت :اگه اون سه تا لوبیای سحرآمیز نبودن یاد نمیگرفتم بیسبال غولی بازی کنم. بچه غول گفت: راس میگی. منم میگم که همهی این ماجراها یه موفقیت بزرگ بود!

 

داستان انگلیسی جک و لوبیای سحرآمیز برای کودکان + ترجمه

 


حال می خواهیم یک آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.