داستان های کودکانه انگلیسی

شاید بارها با تکرار گفته ایم که آموزش زبان انگلیسی به کودکان بسیار اهمیت دارد. زیرا ذهن کودکان به گونه ای است که توانایی یادگیری بسیار بالایی دارد و شما اگر متدهای آموزش زبان انگلیسی به کودکان را بلد باشید می توانید به سادگی به آنها زبان انگلیسی و یا هر زبانه دوم دیگری را آموزش دهید. ما در این بخش مقالات متعددی قرار داده ایم تا با روش های مختلف آموزش زبان انگلیسی به کودکان را به شما آموزش دهیم اما در این مقاله می خواهیم بگوییم که داستان های کودکانه انگلیسی تاثیر بسزایی در آموزش زبان انگلیسی به کودکان دارد.

تاثیر داستان های کودکانه انگلیسی

همه ما میدانیم که داستان های متفاوتی به زبان انگلیسی برای کودکان وجود دارد چگونه می‌توان از طریق این داستان‌ها زبان انگلیسی را به فرزندان خود آموزش دهید؟؟

داستان ها همواره برای کودکان جذاب هستند و این مسئله باعث شده تا بیشتر والدین و یا دبیران از این متد برای آموزش زبان انگلیسی به کودکان استفاده کنند.

فقط به این نکته توجه داشته باشید اگر می خواهید به کودکان سن کم زبان انگلیسی را آموزش دهید و برای آن کتاب داستان بخوانید از من کتاب هایی را انتخاب کنید که تصویر داشته باشند تا از طریق جذابیتی که تصویر برای کودکان ایجاد می کند ترغیب به کتاب خواندن شود. حال ما لیستی از داستان های کودکانه انگلیسی در اختیار شما عزیزان قرار می دهیم و امیدواریم که این مقوله برایتان مفید بوده باشد.

داستان های کودکانه انگلیسی

The lump of gold

Paul was a very rich man, but he never spent any of his money

He was scared that someone would steal it

He pretended to be poor and wore dirty old clothes

People laughed at him, but he didn’t care

He only cared about his money

One day, he bought a big lump of gold

He hid it in a hole by a tree

Every night, he went to the hole to look at his treasure

He sat and he looked

‘No one will ever find my gold!’ he said

But one night, a thief saw Paul looking at his gold

And when Paul went home, the thief picked up the lump of gold, slipped it into his bag and ran away

The next day, Paul went to look at his gold, but it wasn’t there

It had disappeared

Paul cried and cried

He cried so loud that a wise old man heard him

He came to help

Paul told him the sad tale of the stolen lump of gold

‘Don’t worry,’ he said

‘Get a big stone and put it in the hole by the tree’

‘What?’ said Paul

‘Why’

‘What did you do with your lump of gold’

‘I sat and looked at it every day,’ said Paul

‘Exactly,’ said the wise old man

‘You can do exactly the same with a stone’

Paul listened, thought for a moment and then said, ‘Yes, you’re right. I’ve been very silly. I don’t need a lump of gold to be happy!’

تکه طلا

پاول مرد بسیار ثروتمندی بود اما هیچ وقت از پولهایش خرج نمی کرد.
او می ترسید که کسی آن را بدزدد.
وانمود می کرد فقیر است و لباسهای کثیف و کهنه می پوشید.
مردم به او می خندیدند ولی او اهمیتی نمی داد.
او فقط به پول هایش اهمیت می داد.
روزی یک تکه بزرگ طلا خرید.
آن را در چاله ای نزدیک یک درخت مخفی کرد.
هر شب کنار چاله می رفت تا به گنجش نگاه کند.
می نشست و نگاه می کرد.
می گفت: «هیچکس نمی تونه طلای منو پیدا کنه!»
اما یک شب دزدی پاول را هنگام نگاه به طلایش دید.
و وقتی پاول به خانه رفت دزد تکه ی طلا را برداشت، آن را درون کیسه اش انداخت و فرار کرد!
روز بعد، پاول رفت تا طلایش را نگاه کند اما طلا آنجا نبود.
ناپدید شده بود!
پاول شروع به داد و بیداد و گریه و زاری کرد!
صدایش آنقدر بلند بود که پیرمرد دانایی آن را شنید.
او برای کمک آمد.
پاول ماجرای غم انگیز تکه طلای به سرقت رفته را برایش تعریف کرد.
او گفت: «نگران نباش.»
«سنگ بزرگی بیار و توی چاله ی نزدیک درخت بذار.»
پاول گفت: «چی؟»
«چرا؟»
«با تیکه طلات چیکار می کردی؟»
پاول گفت: «هر روز میشستم و نیگاش می کردم.»پیرمرد دانا گفت: «دقیقا».
«می تونی دقیقا همین کارو با یه سنگ هم بکنی.»
پاول گوش داد و کمی فکر کرد و بعد گفت: «آره راست میگی. چقدر نادون بودم. من واسه خوشحال بودن نیازی به تیکه طلا ندارم که!»


A long, long time ago, thousands of children in the world didn’t know how to tell whether they were treating others well or badly. They could hit their brothers and sisters, thinking they were doing good. They could be filled with regret at having helped their mother or having cleaned up their bedroom. The whole day through, the fairies had to explain to the kids whether they had been good or bad. It was a tremendously boring and tiring job

One of the fairies was called Sparkles, and she was great fun. She thought it would be better to teach the children a few things, and so she invented a talking pillow for her favourite girl, Alicia

When Alicia went to bed, the pillow would ask her

-Tell me, my girl, what did you do today

Whenever Alicia told her that she had done bad things, the pillow would make annoying noises through the night, and contort itself into all kinds of uncomfortable lumps and bumps. Of course, Alicia could hardly get any sleep

But when Alicia talked of good things she had done, the pillow would purr like a pussycat, would wish Alicia a good night, and would play sweet soft music the whole night through. Before long, the girl had learnt how to behave so that her pillow would play lovely music every night

Sparkles the fairy then decided to use the pillow on another little girl who was giving her a lot of trouble. At first, Alicia was afraid that she might forget how to be good, but she remembered the words she had heard every night, and she would say to herself

-Let’s see then, Alicia. What did you do today

Alicia was pleased to find that she herself now knew whether she had behaved well or not. And when she had been good, she slept wonderfully. Just like when the talking pillow had been there, she found it hard to sleep whenever she had done something bad. And she could only feel peace if she promised to make right, the next day, whatever harm she had done

بالشت سخنگو

در زمان‌های خیلی خیلی دور، هزاران بچه در سراسر جهان نمیدانستند که چطور بفهمند که آیا با دیگران درست رفتار میکردندیا خیر. آن‌ها میتوانستند برادران و خواهران خود را کتک بزنند درحالیکه فکر کنند که رفتار خوبی داشته‌اند.یا میتوانستند پر از پشیمانی بشوند که چرا به مادرشان کمک کرده‌اندیا اتاق‌خوابشان را مرتب کرده‌اند. در تمام طول روز، پریها بایستی به بچه‌ها توضیح می دادند که آیا رفتارشان درست بودهیا خیر. این کار فوق‌العاده کسل‌کننده و خسته‌کننده بود.
یکی از پریها اسمش اسپارکلز بود، که خیلی باصفا بود. او با خودش فکر کرد که شاید بهتر باشد که به بچه‌ها چیزهایییاد بدهد. بنابراینیک بالشت سخنگو برای دختر محبوبش، آلیسا، اختراع کرد.
وقتی آلیسا به رختخواب میرفت، آن بالشت از او میپرسید:
-دخترم، به من بگو که امروز چه‌کار کردی؟
هر وقت آلیسا به بالشت میگفت که کارهای بدی انجام داده، آن بالشت صداهای اذیت کننده‌ای در طول شب از خود درمیاورد؛ و خودش را تبدیل بهیک بالشت سفت‌وسخت و بدترکیب میکرد. به خاطر همین آلیسا اصلاً نمیتوانست خوب بخوابد.
اما هنگامیکه آلیسا از کارهای خوبی که انجام داده بود صحبت میکرد، آن بالشت بسیار گرم‌ونرم میشد، آرزو میکرد که آلیسا خواب خیلی خوبی داشته باشد، و در طول شبیک موسیقی دل‌نشین برای آلیسا پخش میکرد.

زیاد طول نکشید که دختر قصه‌ی مایاد گرفت که چه طور رفتار کند که هر شب بالشتشیک موسیقی دوست‌داشتنی برایش پخش کند.
پس‌ازاین، پری قصه‌ی ما اسپارکلز، تصمیم گرفت که این بالشت را روییکی دیگر از دخترها که خیلی برایش مشکل‌ساز بود امتحان کند. آلیسا اول نگران این بود که نکندیادش برود که چگونه میتواند خوب باشدیا بد. اما کلماتی که هر شب میشنیدیادش افتاد. و هر شب به خودش میگفت:
-بذار ببینم آلیسا. امروز چه‌کارهایی انجام دادی؟

آلیسا، وقتی فهمید که خودش الآن میداند که آیا رفتارش خوب بوده یا بد، خیلی خوشحال شد. و وقتی خوب بود، خیلی فوق‌العاده می خوابید. اما همانند وقتیکه بالشت سخنگو پیشش بود، اصلاً نمیتوانست خوب بخوابد وقتی متوجه میشد که کارهای بدی انجام داده است. و تنها وقتی به آرامش میرسید که به خودش قول دهد که روز بعد همه‌چیز را درست کند. هر کار اشتباهی که انجام داده بود.


می خواهیم یک  آموزشگاه زبان کودکان در غرب تهران به شما معرفی کنیم. آموزشگاه زبان بادبادک یکی از بهترین آموزشگاه های ویژه کودکان در غرب تهران است.
 

آموزشگاه تخصصی زبان کودک بادبادک با استفاده از روش ها و شیوه های نوین زبان آموزان 3 تا 7 سال و 7 تا 14 سال را برای شرکت در آزمون های تافل و اخذ مدرک زبان انگلیسی تافل TOEFL برای کودکان ، آماده می نماید .

شیوه آموزشی که بادبادک را به نوعی بهترین آموزشگاه زبان کودکان در تهران نموده است و این موسسه از آن استفاده می کند کودکان شما بدون کوچکترین استرسی میتوانند با بازی و موسیقی و روشهای مختلف زبان انگلیسی را یاد بگیرند و ما به شما والدین عزیز توصیه می کنیم تا کودکان خود را در سنین ۳ تا 14 سالگی در آموزشگاه زبان ثبت نام کنید زیرا در نظر روانشناسان آموزش زبان دوم از سنین سه تا پنج سالگی و یا در سنین 7 تا 14 سال باید آغاز شود زیرا کودکان در این سنین به راحتی می‌توانند لحظه خود را تقویت کرده و در آینده بسیار راحت و با تسلط بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کنند.

 

از ویژگی های مثبت این آموزشگاه دسترسی آسان و  وجود مربی های باتجربه و محیطی بسیار جذاب است. اگر تا بحال آموزشگاه زبان بادبادک را ندیده اید به شما توصیه می‌کنیم تا با ادرس های گفته شده مراجعه کنید و محیط  آموزشگاه و شیوه تدریس را خودتان مشاهده کنید و یا با تماس تلفنی مشاوره های لازم را دریافت کنیم.


 

تاثیر داستان های کودکانه انگلیسی در یادگیری چقدر است

یکی از موثر ترین روش های آموزش زبان است

ترجمه داستان The lump of gold

داخل مقاله میباشد

Rate this post